بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۲/۷ - ۲۵ رمضان
💢 خطبه ۱۷ 💢 ملامت دو گروه حاکم و قاضی که شأنیت این جایگاه را ندارند و بر مسند نشستند.
💠اِنَ اَبغَضَ الخلایقِ الی الله رجلانِ : بدانید مبغوض ترین افراد از دیدگاه خداوند دو گروه هستند.
💠رجلٌ وکلَهُ اللهُ الیٰ نفسِه اولین گروهی که خدا نفرت دارد ،کسانی هستند که آنان را بحال خود واگذار کرده و چون بحال خود رها شدند هر خطا و انحرافی از آنها صادر میشود.
در حالیکه به ما امر شده امور خود را به خدا بسپاریم ،برخدا توکل کنیم. انسان بتنهایی روی پای خود یارای ایستادن ندارد.لحظه ای خدا رها کند انسان محکم زمین میخورد. روایت نبوی: «الهی لا تکلنی طرفةَ عینیٖ و لا اَقلَّ من ذالک »خدایا به پلک زدنی و کمتر از آن بخود واگذار مکن که خرابی و نابودی بهمراه دارد. اگر کسی بحال خود واگذار شود هلاکت نصیب او می گردد.
قبل از اینکه خدا کسی را بحال خود رها کند شخص دست خود را از خدا جدا کرده است.خدا هم ولایتش را از او بر میدارد.
ویژگی این افراد: 💠فهو جائرٌ عن قصدِ السبیل ۱- از راه مستقیم و میانه به انحراف متمایل میشوند.[ جائر] راه درست را بخطا رفتند ، و مصداق آن ،حاکمی که بخطا رفت و راه قرآن را نپیمود، خلفا هستند که جائر از قصد سبیل بودند.
💠 مَشغُوفٌ بکلامِ بدعةٕ و دعاءِ ضلالةٕ ۲- همه ی دلبستگی و همت این گروه ، بدعت گذاری کلام است. سخنی که از دین و سنت نیست بخدا نسبت میدهند. خدا از کار آنها نفرت دارد. ۳- ومدام دلبسته به دعوت گمراه کننده هستند. دامهای شیطان هستند که با بدعت، دیگران را به انحراف می کشانند.
💠فهو فتنةٌ لمَنِ اقتَتَّنَ بهِ خود این افراد یک فتنه و انحراف میشوند برای کسانی که فریب آنان بخورند. یک نفر با سنت و بدعت غلط میتواند باعث انحراف گروهی بشود. بدعتهایی که خلفا بنا نهادند سنی و وهابی از آنان الگو گرفته و در طول تاریخ عامل انحراف شدند برای کسانی که به آنها تمایل دارند.
💠ضالًّ عن هَدیِ مَن کانَ قبلَهُ این افراد مورد تنفر خدا ، از اولیای قبل از خود [ من کان قبلَه] که توصیه و انذار داده بودند شنوایی نداشته و از سخن آنان رویگردان هستند.
💠مُضلٌّ لمنِ اقتَدیٰ بهِ فی حیواتِهِ و بعدَ وفاتِه نه تنها سخن انهاگوش نکرده، بلکه عامل انحراف آیندگان شدند .کسانیکه به آنها اقتدا کرده و مرید آنان شدند. با مرگ این افراد فرقه های باطل تمام نمیشود. نه تنها در حیات آنان بلکه قرنها پس از وفات فتنه ها و روش های انحرافی آنان باقی میماند.
کسیکه سنت حسنه ای پایه گذاری کند تا زمانیکه دیگران به آن عامل هستند پاداش هم به عمل کننده ،هم به پایه گذار حسنه ثبت میشود. و سنت سبئه وقانون بدی که خونها پای آن ریخته میشود. یک عذاب برای عامل سوء و یک عذاب برای پایه گذار محسوب میشود.
💠حمّالٌ خطایا غیرَهِ رهنٌ بخَطیئتِه حمل کنندهْ خطای دیگران هستند. بار سنگین دیگران بر دوش او باید حمل کند و خود او در گرو[ رهن] خطای دیگران است.
💠و رجلٌ قَمَشَ جهلاً گروه دومی که خدا از آنان متنفر است ، گروهی که تمام همت آنها جمع کردن[ قمَش] جهل است. بدنبال فهم و علم نیستند کج فهمی و انحراف برای خود جمع میکنند.
💠مُوضعٌ فی جُهالٕ الاُمةِ همه حرکت آنها بسوی جهالت است. تمام حشر و نشر آنان با جاهلان است. چون عاقلان دنباله رو آنها نیستند. جاهل بمانند خود ، برای مرید پروری دنبال جاهل میرود. در سطحی که فهم ، درک ، علم پایین است بذر اختلاف و انحراف را می پاشند.
💠غارًّ فی اَغباشِ الفتنه انسانهای منفور بسرعت حرکت کننده اند در ظلمتهای شدید فتنه فرو میروند. شبهای بدون مهتاب و انتهایی شب، تاریکی عمیق برای دزد، یک زمان مناسب است.[ اغواش] آنان چونان دزد در شدت تاریکی در ساعات دزدی بیدارند.
💠عَمٕ بما فی عَقدِ الهُدنَةِ قاضیان منحرف کورند و از«عقد هُدنه» نابینا هستند. عقد هُدنه ، مهلت و فرصتی ست که برای اصلاح فرد یا اموری میدهند تا فواید این فرصت آشکار شود. یک اصطلاح است.
تمام همت چنین قاضیان منحرف اینست که در برابر مصالح و فواید چنین مهلت ها برای اصلاح امور خیر نابینا میشوند. نه اصلاح بین زن و مرد را تحمل دارند ، نه اصلاح منازعه و زد و خورد را. چون در بهم ریختگی و مشاجره فقط جیب و نفع خود را می بیند. در برابر مصالح و خیر کور است. نان یک عده در مشاجره و در بهم ریختگی ست.
💠 قد سَمّاهُ اَشباهُ الناس عالِماًو لیسَ بهِ آدم نماها[اشباه] فکر میکنند این قاضی عادل است.در حالیکه از انسانیت بویی نبرده . در حالیکه جمع کننده ی جهل ، بدعت ، بوده ولی هیچ از علم تاثیری نبرده است. درجایی فرمود: اَشباهَ الرجال ولاَ الرجال در ظاهر مردانند ولی کجاست مردانگی !!
💠بَکرَّ فاستَکثَرَ من جمعِ ماقَلَّ منهُ خیرٌ مماکثُر هر روز صبح تلاش و کوشش می کند تا مال ، فتنه و بدعت جمع کند. افراد منحرف بیشتری برای خود جمع میکند. این جمع آوری مال و بدعت هرچه کمتر باشد برای او بهتر است.
💠 حتیٰ اذَ ارْتَویٰ مِن ماءٕ اٰجِن واکتَنَزَ من غیرِ طائِل بسنده نمی کند تا اینکه از آب گندیده متعفن دنیا خود را سیراب کند [ ارتوی] در حالیکه به این مقدار نیاز ی ندارد. پیوسته بدنبال علم ، رفیق بدرد نخور، پرونده ای که بدرد نمیخورد ، دنبال امور بیهوده [ طائل] می گردد.
💠جلسَ بینَ الناسِ قاضیاً ضمناً لتَخلیصِ مَاالتَبَس علیٰ غیرِه مردم امید دارند تا مشکلات آنان را بررسی و حل نماید. مشکلاتی که بر دیگران پوشیده است ، شبهه است قاضی شده تا این امورات را حل کند. اما مشکل بر مشکل می افزاید.
💠 فان نزَلت بهِ اِحدیَ المبهَمات هیَّاً لهاحََشوَاً رَثَّاً مِن رایِهِ ثم قَطعَ بهِ برای سوال ، شبهه و برای پرونده پیچیدهٔ مردم ، حرفهای پوسیده [ رثاً ]و امور غیر مفید [ حشواً] آماده میکند. و بعنوان پاسخ تحویل می دهد.
در مسند قضاوت نشسته منتها از رای و نظر خود پاسخ بیهوده می دهد در حالیکه قرآن و سنت جواب آنرا دارد،اما فقط رای خود را قبول دارد. قصد میکند بر مبنای نظر خود حکم صادر کند.
💠فهو مِن لَبسِ الشبهات فی مثلِ نَسجِ العنکبوت قاضی در فرو رفتن و پوشیدن لباس شبهات مانند عنکبوتی میماند که به دور خود تار [ نسج] تنیده.
عنکبوت دور خود تار می تند خیال میکند محکم است، هم خانه است و هم غذا ، و هم تور صید است.در حالیکه با کوچکترین فوت از هم می پاشد.
قاضی هم خیال میکند علم قیم است و علوم او هیچ خللی ندارد اما چونان تار ، سست و فرو ریختنی از بین رفتنی ست. با بافته های ذهن خود، زندگی خود را با آن تنظیم میکند. تخیلات خود را به عنوان حکم دین صادر میکند. فتواهای جاهلانه او که وابسته به شریعت نیست سست تر از تار است.
💠لا یَدریٖ اَصاب اَم اَخطاَ فاِن اَصاب خافَ اَن یکونَ قد اَخطأ هر حکمی که صادر میکند به درست و نادرستی آن کاری ندارد. اگر تصادفی حکم او با واقع مطابقت کند ، اتفاقی حکم او درست درآمد. دل آرام نیست دائم بفکر اشتباه بودن حکم است چون علم او پشتوانه ندارد پیوسته مردد است.
💠واِن اَخطأ رجا اَن یکونَ قد اَصابَ واگر حکم واقعا اشتباه باشد ، از خیالات اوست که حکم صادق است .باز هم امنیت ندارد. چون در هر دو حالت ،حکم از روی علم نبوده پشتوانه علمی برای صدور حکم نداشته. هردو حالت حکم از جهالت بوده آرام و قرار ندارد.
💠جاهلٌ خَبّاطُ جهالاتٕ عاشٕ رَّکابُ عَشَواتٕ قاضیانی که شأن قضاوت ندارند، نادانی هستند که در بیابان جهالت در حال سرگرانی در حرکتند. قاضی نابینا و چشم ضعیف [ عاش] که در تاریکی افسار مرکب جهل خود را به دست گرفته طوری میراند که سقوط او حتمی است. نابینای سوار بر مرکب لازم است افسار خود را بدست بینا بدهد تا او را سالم به مقصد برساند.
💠لم یَعَضَ علیَ العلم بِضِرسِ قاطِع چنین قاضیانی علم را گاز نگرفته [ لم یعض]،به علم متمسک نمی شوند لذا حرف و حکمشان پشتوانه عقلی و قاطعیت ندارد. «ضرس قاطع کنایه از قاطعیت»
💠یُذریِ الروایات اذ رَأیَ الریحِ الهَشیم روایات را بهم میریزد[ یُذری]مانند بادی که گیاهان خشک پاییزی را میریزد. دنبال روایاتی می گردد که بتواند سوء استفاده کند، کاری به دین و آیات ندارد با اندیشه خود دنبال آیاتی میگردد که با فکر او همخوانی داشته و بنفع او باشد.
💠لا مَلیٌّ واللهِ بِاِصدارِ ما وَردَ علیه بخدا قسم نمی تواند یکی از پرونده ها و شبهات را به قاطعیت به نتیجه برساند. اهل قضاوت نیست و فقط به ضرر جامعه کار میکند.
💠لاهو اهلٌ لِما فُوِضَ الیه شأن این جایگاه نداشت دیگران او را مدح کردند[ فُوضَ]. براحتی حکم صادر میکند چون عده ای در اطراف او را باد میزنند و پرو بال میدهند. در حالیکه سزاوار چنین مدحی نیست. اگر خلفا انحرافاتی داشتند مردم جاهل آنها را مدح و تشویق کردند.
💠لا یَحسبُ العلمَ فی شیٕ مما اَنکرَةٌ ولا یَریٰ اَنَ ....مذهباً لغیره آنچه را که نمیداند اصلا علم حساب نمی کند. مذهب و روش دیگران را روش حساب نمی کند.انچه خود میگوید و میداند روش است ، حتی اگر غلط باشد و باز دهی هم نداشته باشد.
💠و اِن اَظلَمَ علیهِ اَمرٌ اَکتَتَمَ بهِ ...من جهلِ نفسِه اگر امری بین چند سوال مشتبه شود روایات را جمع کرده خزعبلاتی را کنار هم ردیف کرده می گوید تا بتواند آن حق را کتمان کند. میگوید سوال واضح و روشن است و سوال واضح توضیح ندارد، چون هر پاسخی بدهد خود رسوا میشود.
💠تَصرُخُ مِن جَورِ قضائهِ الدِماءُ وتَعجُّ منَه المَواریث از ظلم و جور و قضاوتهای او خونها ضجه[ تصرخ] میزنند. اگر کسی به ظلم مقتول شود فردای قیامت بر سر ظالم خود فریاد خواهی میکند . اما اینکه خون بناحق ریخته ، خون ضجه بزند، خون یک موجود زنده نیست ، اما از شدت حکم ظالمانه، خون به صدا در می آید. از قضاوتهای اشتباه قاضی ضجه [ تعُج] میزند.
💠الی اللهُ اَشکوا مِن معشَرٕ تَعیشونَ جُهالاً و یموتونَ ضُلاّلاً از این دو دسته افراد به خدا شکایت می کنم، حاکمان و قاضیانی که اهلیت اینکار نداشتند.علم اینکار نمیدانستند اما خود را از منصب پایین نیاوردند. اسلام را به نابودی کشانده تا بودند جاهلانه زندگی کردند و با همان بدعتها و گمراهی و انحرافات از بین رفتند.
💠لیسَ فیهم سِلعَةٌ اَبوَرُ منَ الکتاب اذا تُلیَ حق تلاوَتِه هیچ کالایی کسادو بی ارزش تر[ سلعه]از قرآن نیست هنگامیکه مضمون درست قرآن تلاوت میشود. معترض میشوند که قرآن لازم نیست خود میدانیم عاقلانه شور میکنیم و تصمیم می گیریم.
💠ولا سِلعَةً اَنفقَ بیعاًولا اَعلیٰ ثمناً منَ الکتاب هیچ کالایی بالاتر و با ارزش تر نیست از قرآن هنگامیکه تحریف شود. قرآن تحریف شده برای آنان ارزش دارد. قرآنی که از حکم آن معاویه بیرون آید با ارزش است. احادیثی که علی را تایید و علی از آن بیرون آید بی ارزش است.
💠 ولا عندَهم انکرُ منَ المعروف ولا اَعرفُ من المنکر نزد آنان چیزی زشتر از معروف نیست. و هیچ چیز شناخته تر از گناه و منکر در نزد آنان نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۲/۷ - ۲۵ رمضان
💢 خطبه ۱۷ 💢
ملامت دو گروه حاکم و قاضی
که شأنیت این جایگاه را ندارند
و بر مسند نشستند.
💠اِنَ اَبغَضَ الخلایقِ الی الله رجلانِ :
بدانید مبغوض ترین افراد از دیدگاه خداوند دو گروه هستند.
💠رجلٌ وکلَهُ اللهُ الیٰ نفسِه
اولین گروهی که خدا نفرت دارد ،کسانی هستند که آنان را بحال خود واگذار کرده و چون بحال خود رها شدند هر خطا و انحرافی از آنها صادر میشود.
در حالیکه به ما امر شده امور خود را به خدا بسپاریم ،برخدا توکل کنیم.
انسان بتنهایی روی پای خود یارای ایستادن ندارد.لحظه ای خدا رها کند انسان محکم زمین میخورد.
روایت نبوی:
«الهی لا تکلنی طرفةَ عینیٖ و لا اَقلَّ من ذالک »خدایا به پلک زدنی و کمتر از آن بخود واگذار مکن که خرابی و نابودی بهمراه دارد.
اگر کسی بحال خود واگذار شود هلاکت نصیب او می گردد.
قبل از اینکه خدا کسی را بحال خود رها کند شخص دست خود را از خدا جدا کرده است.خدا هم ولایتش را از او بر میدارد.
ویژگی این افراد:
💠فهو جائرٌ عن قصدِ السبیل
۱- از راه مستقیم و میانه به انحراف متمایل میشوند.[ جائر]
راه درست را بخطا رفتند ،
و مصداق آن ،حاکمی که بخطا رفت و راه قرآن را نپیمود، خلفا هستند که جائر از قصد سبیل بودند.
💠 مَشغُوفٌ بکلامِ بدعةٕ و دعاءِ ضلالةٕ
۲- همه ی دلبستگی و همت این گروه ، بدعت گذاری کلام است.
سخنی که از دین و سنت نیست بخدا نسبت میدهند. خدا از کار آنها نفرت دارد.
۳- ومدام دلبسته به دعوت گمراه کننده هستند.
دامهای شیطان هستند که با بدعت، دیگران را به انحراف می کشانند.
💠فهو فتنةٌ لمَنِ اقتَتَّنَ بهِ
خود این افراد یک فتنه و انحراف میشوند برای کسانی که فریب آنان بخورند.
یک نفر با سنت و بدعت غلط میتواند باعث انحراف گروهی بشود.
بدعتهایی که خلفا بنا نهادند سنی و وهابی از آنان الگو گرفته و در طول تاریخ عامل انحراف شدند برای کسانی که به آنها تمایل دارند.
💠ضالًّ عن هَدیِ مَن کانَ قبلَهُ
این افراد مورد تنفر خدا ، از اولیای قبل از خود [ من کان قبلَه] که توصیه و انذار داده بودند شنوایی نداشته و از سخن آنان رویگردان هستند.
💠مُضلٌّ لمنِ اقتَدیٰ بهِ فی حیواتِهِ و بعدَ وفاتِه
نه تنها سخن انهاگوش نکرده، بلکه عامل انحراف آیندگان شدند .کسانیکه به آنها اقتدا کرده و مرید آنان شدند.
با مرگ این افراد فرقه های باطل تمام نمیشود.
نه تنها در حیات آنان بلکه قرنها پس از وفات فتنه ها و روش های انحرافی آنان باقی میماند.
کسیکه سنت حسنه ای پایه گذاری کند تا زمانیکه دیگران به آن عامل هستند پاداش هم به عمل کننده ،هم به پایه گذار حسنه ثبت میشود.
و سنت سبئه وقانون بدی که خونها پای آن ریخته میشود. یک عذاب برای عامل سوء و یک عذاب برای پایه گذار محسوب میشود.
💠حمّالٌ خطایا غیرَهِ رهنٌ بخَطیئتِه
حمل کنندهْ خطای دیگران هستند.
بار سنگین دیگران بر دوش او باید حمل کند و خود او در گرو[ رهن] خطای دیگران است.
💠و رجلٌ قَمَشَ جهلاً
گروه دومی که خدا از آنان متنفر است ، گروهی که تمام همت آنها جمع کردن[ قمَش] جهل است.
بدنبال فهم و علم نیستند کج فهمی و انحراف برای خود جمع میکنند.
💠مُوضعٌ فی جُهالٕ الاُمةِ
همه حرکت آنها بسوی جهالت است.
تمام حشر و نشر آنان با جاهلان است.
چون عاقلان دنباله رو آنها نیستند.
جاهل بمانند خود ، برای مرید پروری دنبال جاهل میرود. در سطحی که فهم ، درک ، علم پایین است بذر اختلاف و انحراف را می پاشند.
💠غارًّ فی اَغباشِ الفتنه
انسانهای منفور بسرعت حرکت کننده اند در ظلمتهای شدید فتنه فرو میروند.
شبهای بدون مهتاب و انتهایی شب، تاریکی عمیق برای دزد، یک زمان مناسب است.[ اغواش]
آنان چونان دزد در شدت تاریکی در ساعات دزدی بیدارند.
💠عَمٕ بما فی عَقدِ الهُدنَةِ
قاضیان منحرف کورند و از«عقد هُدنه» نابینا هستند.
عقد هُدنه ، مهلت و فرصتی ست که برای اصلاح فرد یا اموری میدهند تا فواید این فرصت آشکار شود.
یک اصطلاح است.
تمام همت چنین قاضیان منحرف اینست که در برابر مصالح و فواید چنین مهلت ها برای اصلاح امور خیر نابینا میشوند.
نه اصلاح بین زن و مرد را تحمل دارند ،
نه اصلاح منازعه و زد و خورد را.
چون در بهم ریختگی و مشاجره فقط جیب و نفع خود را می بیند. در برابر مصالح و خیر کور است.
نان یک عده در مشاجره و در بهم ریختگی ست.
💠 قد سَمّاهُ اَشباهُ الناس عالِماًو لیسَ بهِ
آدم نماها[اشباه] فکر میکنند این قاضی عادل است.در حالیکه از انسانیت بویی نبرده .
در حالیکه جمع کننده ی جهل ، بدعت ، بوده ولی هیچ از علم تاثیری نبرده است.
درجایی فرمود: اَشباهَ الرجال ولاَ الرجال
در ظاهر مردانند ولی کجاست مردانگی !!
💠بَکرَّ فاستَکثَرَ من جمعِ ماقَلَّ منهُ خیرٌ مماکثُر
هر روز صبح تلاش و کوشش می کند تا مال ، فتنه و بدعت جمع کند.
افراد منحرف بیشتری برای خود جمع میکند.
این جمع آوری مال و بدعت هرچه کمتر باشد
برای او بهتر است.
💠 حتیٰ اذَ ارْتَویٰ مِن ماءٕ اٰجِن واکتَنَزَ من غیرِ طائِل
بسنده نمی کند تا اینکه از آب گندیده متعفن دنیا خود را سیراب کند [ ارتوی] در حالیکه به این مقدار نیاز ی ندارد.
پیوسته بدنبال علم ، رفیق بدرد نخور، پرونده ای که بدرد نمیخورد ، دنبال امور بیهوده [ طائل] می گردد.
💠جلسَ بینَ الناسِ قاضیاً ضمناً لتَخلیصِ مَاالتَبَس علیٰ غیرِه
مردم امید دارند تا مشکلات آنان را بررسی و حل نماید. مشکلاتی که بر دیگران پوشیده است ، شبهه است قاضی شده تا این امورات را حل کند. اما مشکل بر مشکل می افزاید.
💠 فان نزَلت بهِ اِحدیَ المبهَمات هیَّاً لهاحََشوَاً رَثَّاً مِن رایِهِ ثم قَطعَ بهِ
برای سوال ، شبهه و برای پرونده پیچیدهٔ مردم ، حرفهای پوسیده [ رثاً ]و امور غیر مفید [ حشواً] آماده میکند. و بعنوان پاسخ تحویل می دهد.
در مسند قضاوت نشسته منتها از رای و نظر خود پاسخ بیهوده می دهد در حالیکه قرآن و سنت جواب آنرا دارد،اما فقط رای خود را قبول دارد. قصد میکند بر مبنای نظر خود حکم صادر کند.
💠فهو مِن لَبسِ الشبهات فی مثلِ نَسجِ العنکبوت
قاضی در فرو رفتن و پوشیدن لباس شبهات مانند عنکبوتی میماند که به دور خود تار [ نسج] تنیده.
عنکبوت دور خود تار می تند خیال میکند محکم است، هم خانه است و هم غذا ، و هم تور صید است.در حالیکه با کوچکترین فوت از هم می پاشد.
قاضی هم خیال میکند علم قیم است و علوم او هیچ خللی ندارد اما چونان تار ، سست و فرو ریختنی از بین رفتنی ست.
با بافته های ذهن خود، زندگی خود را با آن تنظیم میکند.
تخیلات خود را به عنوان حکم دین صادر میکند. فتواهای جاهلانه او که وابسته به شریعت نیست سست تر از تار است.
💠لا یَدریٖ اَصاب اَم اَخطاَ فاِن اَصاب خافَ اَن یکونَ قد اَخطأ
هر حکمی که صادر میکند به درست و نادرستی آن کاری ندارد.
اگر تصادفی حکم او با واقع مطابقت کند ، اتفاقی حکم او درست درآمد. دل آرام نیست دائم بفکر اشتباه بودن حکم است چون علم او پشتوانه ندارد پیوسته مردد است.
💠واِن اَخطأ رجا اَن یکونَ قد اَصابَ
واگر حکم واقعا اشتباه باشد ، از خیالات اوست که حکم صادق است .باز هم امنیت ندارد.
چون در هر دو حالت ،حکم از روی علم نبوده پشتوانه علمی برای صدور حکم نداشته.
هردو حالت حکم از جهالت بوده آرام و قرار ندارد.
💠جاهلٌ خَبّاطُ جهالاتٕ عاشٕ رَّکابُ عَشَواتٕ
قاضیانی که شأن قضاوت ندارند، نادانی هستند که در بیابان جهالت در حال سرگرانی در حرکتند.
قاضی نابینا و چشم ضعیف [ عاش] که در تاریکی افسار مرکب جهل خود را به دست گرفته طوری میراند که سقوط او حتمی است.
نابینای سوار بر مرکب لازم است افسار خود را بدست بینا بدهد تا او را سالم به مقصد برساند.
💠لم یَعَضَ علیَ العلم بِضِرسِ قاطِع
چنین قاضیانی علم را گاز نگرفته [ لم یعض]،به علم متمسک نمی شوند لذا حرف و حکمشان پشتوانه عقلی و قاطعیت ندارد.
«ضرس قاطع کنایه از قاطعیت»
💠یُذریِ الروایات اذ رَأیَ الریحِ الهَشیم
روایات را بهم میریزد[ یُذری]مانند بادی که گیاهان خشک پاییزی را میریزد.
دنبال روایاتی می گردد که بتواند سوء استفاده کند، کاری به دین و آیات ندارد با اندیشه خود دنبال آیاتی میگردد که با فکر او همخوانی داشته و بنفع او باشد.
💠لا مَلیٌّ واللهِ بِاِصدارِ ما وَردَ علیه
بخدا قسم نمی تواند یکی از پرونده ها و شبهات را به قاطعیت به نتیجه برساند.
اهل قضاوت نیست و فقط به ضرر جامعه کار میکند.
💠لاهو اهلٌ لِما فُوِضَ الیه
شأن این جایگاه نداشت دیگران او را مدح کردند[ فُوضَ].
براحتی حکم صادر میکند چون عده ای در اطراف او را باد میزنند و پرو بال میدهند.
در حالیکه سزاوار چنین مدحی نیست.
اگر خلفا انحرافاتی داشتند مردم جاهل آنها را مدح و تشویق کردند.
💠لا یَحسبُ العلمَ فی شیٕ مما اَنکرَةٌ ولا یَریٰ اَنَ ....مذهباً لغیره
آنچه را که نمیداند اصلا علم حساب نمی کند.
مذهب و روش دیگران را روش حساب نمی کند.انچه خود میگوید و میداند روش است ، حتی اگر غلط باشد و باز دهی هم نداشته باشد.
💠و اِن اَظلَمَ علیهِ اَمرٌ اَکتَتَمَ بهِ ...من جهلِ نفسِه
اگر امری بین چند سوال مشتبه شود روایات را جمع کرده خزعبلاتی را کنار هم ردیف کرده می گوید تا بتواند آن حق را کتمان کند.
میگوید سوال واضح و روشن است و سوال واضح توضیح ندارد، چون هر پاسخی بدهد خود رسوا میشود.
💠تَصرُخُ مِن جَورِ قضائهِ الدِماءُ وتَعجُّ منَه المَواریث
از ظلم و جور و قضاوتهای او خونها ضجه[ تصرخ] میزنند.
اگر کسی به ظلم مقتول شود فردای قیامت بر سر ظالم خود فریاد خواهی میکند .
اما اینکه خون بناحق ریخته ، خون ضجه بزند،
خون یک موجود زنده نیست ، اما از شدت حکم ظالمانه، خون به صدا در می آید.
از قضاوتهای اشتباه قاضی ضجه [ تعُج] میزند.
💠الی اللهُ اَشکوا مِن معشَرٕ تَعیشونَ جُهالاً و یموتونَ ضُلاّلاً
از این دو دسته افراد به خدا شکایت می کنم،
حاکمان و قاضیانی که اهلیت اینکار نداشتند.علم اینکار نمیدانستند اما خود را از منصب پایین نیاوردند.
اسلام را به نابودی کشانده تا بودند جاهلانه زندگی کردند و با همان بدعتها و گمراهی و انحرافات از بین رفتند.
💠لیسَ فیهم سِلعَةٌ اَبوَرُ منَ الکتاب اذا تُلیَ حق تلاوَتِه
هیچ کالایی کسادو بی ارزش تر[ سلعه]از قرآن نیست هنگامیکه مضمون درست قرآن تلاوت میشود.
معترض میشوند که قرآن لازم نیست خود میدانیم عاقلانه شور میکنیم و تصمیم می گیریم.
💠ولا سِلعَةً اَنفقَ بیعاًولا اَعلیٰ ثمناً منَ الکتاب
هیچ کالایی بالاتر و با ارزش تر نیست از قرآن هنگامیکه تحریف شود.
قرآن تحریف شده برای آنان ارزش دارد.
قرآنی که از حکم آن معاویه بیرون آید با ارزش است.
احادیثی که علی را تایید و علی از آن بیرون آید بی ارزش است.
💠 ولا عندَهم انکرُ منَ المعروف ولا اَعرفُ من المنکر
نزد آنان چیزی زشتر از معروف نیست.
و هیچ چیز شناخته تر از گناه و منکر در نزد آنان نیست.
اللهم کفِّر عنا سیّاتنا بالقران