بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱/۲۷ - ۱۴ ماه رمضان
💢 بخش اول خطبه ۳ 💢
شقشقیه
بسیاری از مخالفین اهل سنت این خطبه نهج البلاغه رو نمی پسندند، بخاطر گلایه صریح حضرت از خلفا. که با کنایات عجیب جملات را خطاب به انان بیان می دارد.
شقشقه : یک حالت هیجان شتر ناشی از غضب یا شهوت چیزی شبیه بادکنک از دهان او همراه با کف بیرون می اید.
بعدها این کلمه تغییر یافته به هر زبان آتش گرفته ای اطلاق میشود.
وقتی جانی آتش گرفته میسوزد از سوز آن کلامی بر زبان جاری میشود.
برخی از اهل سنت زمانیکه دیدند این خطبه به آنها ضربه میزند و مذهب خلفا را به باد انتقاد می گیرد. اصل سندیت خطبه را زیر سوال برده و انکار کردند که از حضرت نیست و سید رضی از خود گفته است.
در حالیکه علامه امینی رضوان الله علیه :
در کتاب الغدیر ۲۸ کتاب و ۲۸ سلسله سندبرای این خطبه نقل کرده.
و بعضی از اهل سنت این خطبه را ناچار پذیرفته اند اما آنرا توجیه می کنند.
♦️اَما واللهِ لقد تَقمَصَها ابنُ آبی قَحافه
بخدا قسم خلیفه اول لباس خلافت را پوشید.
در حالیکه لباس در حدو قوارهٔ او نبود.
جانشینی پیامبر در شأن او نبود.
« ابن قحافه کنیه خلیفه است»
♦️و اِنه لَیعلَمُ اَنَّ مَحَلّیمنها محلَُ القطبِ منَ الرَّحیٰ
بدرستی که او بوضوح می دانست، جایگاه علی نسبت به او مانند جایگاه قطب است نسبت به سنگ آسیاب .
آسیاب سنگی قدیمی ،سنگ زیرین آن ثابت ، و سنگ رویی در حال چرخش و آرد کردن گندم استو هرگز از مدار خود خارج نمیشود و آن به سبب آهنی ست که از جدار وسط دو سنگ را بهم نگه داشته. و سنگ رویی بر محور آن می چرخد.
او حکومت ظاهری را بدست گرفت اما قطب آن امیرالمومنین بود. که می بایست حکومت بر محور علی بچرخد.
مثلی در میان عرب مشهور شده:
اگر کسی چیزی را بگوید که نمیدانم وامصیبتا،
چرا حق را نمیداند. چرا روایات در باب حق را نشنیده.
واگر بگوید میدانم و حق کسی خوردم ، دیگر حرفی باقی نمی ماند.
در هر دو حالت گردن او گیر است و باید پاسخگو باشد.
کار بجایی کشید که خلیفه دوم را در یک سطح با امیرالمومنین قرارداده ، وبه نفع او رای دادند تا او خلیفه شود.
♦️یَنحدِرُ عنِّی السَّیل ولا یَرقیٰ الیَّ الطّٓیر
سیلاب علم ، فضیلت ، عرفان و معنویت از کوهسار علی جاری ست.
حضرت خود را تشبیه کرده به کوه بلندی که سرمنشا همه رودها و چشمه های مختلف است.
و هیچ پرنده ی بلند پروازی بالاتر نمیرود
[لا یرقیٰ] وبه آن اوجی که علی دارد نمیرسد.
فکر و اندیشه بشر نمیتواند فهم کند جایگاه علی کجاست!!
♦️فَسدَلتُ دونَها ثَوباً و طَوَیتُ عنها کَشحَاً
زمانیکه حکومت را از علی گرفتند. یک لباس و پرده ای بر روی حکومت انداختم [ سدَلَت]
و خود را برگرداندم [ کشحا] از حکومت کنار کشیده خود را درگیر نکردم.
در جایی فرمود:
اگر مردم به سراغ علی نیامده بودند ،بعد از ۲۵ سال ریسمان شتر حکومت را به گردن شتر انداخته و او را رها می کردم که مرا با او کاری نیست.
تفکر مکتب علوی اینست که حاکم مانند سنگ زیرین آسیاب تمام زحمات و سختی را بجان میگیرد تا مردم در رفاه و راحتی باشند و هدایت شوند.
حاکم مانند سنگ زیرین است زیرا سنگ زیرین اصطکاک ایجاد میکند تا کندم به آرد تبدیل شود.تمام وظیف و زحمات بر دوش حاکم است.
اما در مکتب خلفا حکومت را لباس زینتی دانسته تاج حکومت می خواهند تا به نان و نوا برسند.، در حالیکه این لباس هم زیبنده آنان نبود.
پیامبر فرمودند:
علی جان مثَل تو مثل کعبه است تو دنبال حکومت نرو، مردم باید سوی تو بیایند، مردم باید به آن فهم برسند که حاکم میخواهند و حکومت را دو دستی تقدیم تو کنند.
♦️و طَفِقتُ اَرتَاءِی بینَ اَن اصولَ بیدٕ جَذّاءً
شروع کردم بین دو کار ،
نظر کردم [ ارتاءی] بین دو امرمردد شدم ،جوانب کار سنجیدم که بر مخالفین حمله کنم [ جذاءَ]در حالیکه دست من قطع شده و یار و یاوری نداشتم .
کسی نبود جز اهل بیتم و آنها در خطر بودند.
دست به تیغه شمشیر می بردم نسل پیامبر را از بین می بردند مگر خانه را آتش نزدند!!!
از کشتن حسنین ابایی نداشتند.
♦️اَو اَصبِرَ علیٰ طَخیَةٕ عَمیاءَ
راه دوم ، اینکه صبر کنم بر یک تاریکی کور [ طَخیه]
تاریکی نماد کوری است.
انسانی که کور است در تاریکی ، با شخصی که در تاریکی مانده هردو در ظلمتند .
کور نمیتواند راهنما باشد،
عصرخلفا ظلمت در ظلمت امکان راه نجات وجود نداشت.
بین این دو راهی ماندم کدام را انتخاب کنم!!
با این ظلمتی که خلفا بوجود آوردند.
♦️یَهرَمُ فیها الکبیرُ و یَشیبُ فیها الصغیر
افراد میانسال در این حکومت پراز ظلم شکسته شده پیر شدند.
و کودکان از شدت سختی و ظلم موی سر آنان سپید شد.
سپیدی که از نشانه های قیامت است.
« یومَ یجعلُ الولدان شیبا»
همان روزی که کودکان از شدت لهیب آتش پیر می شوند.
اما حواسشان به قیامت نبود.
♦️یَکدَح مومنٌ ....حتی یَلقاه
انسانهای وارسته و مومن دچار رنج و زحمت بودند . حکومت بر کسی رحم نمی کرد و همه گرفتار بودند.
چه گرفتاری های سر راه آنان قرار نگرفت، با همان محنت ظلم به ملاقات خدا رفتند.
♦️فرَاَیتَ اَنَّ الصبرَ علیٰ هاتا اَجحیٰ
فکر کردم ، دیدم که صبر کنم بر این محنت ،میدانم ظلمت محض است.
ویا دست به قبضه شمشیر ببرم ، میدانم شکست حتمی ست.
نتیجه گرفتم صبر کردن بر این حالت و این معضل عاقلانه تر است [ اَجحیٰ]
و حکومت را رها کردم تا اصل اسلام باقی بماند.
♦️فصَبرتُ و فی العینِ قَذیً و فی الحلقِ شَجا
صبر کردم اما ، صبری که خارو خاشاک [ قذی]در چشم و استخوانی در گلو[ شجیٰ] تحمل کردم.
دیدن و خوردن دو ابزار لذت هاست.
نگاه کردن به هر چیزی تیره و تار ، لذتی ندارد.چون ظلمت محض بود.
هرچه خوردنی ست تلخ است و لذت ندارد ،چون همه جا را ظلم فرا گرفته است.
♦️اَریٰ تُراثی نَهبا حتیٰ مَضیَ الاولُ لسبیلِه
با چشم خود دیدم که میراث علی را غارت کردند. میراث معنوی را بردند.
قضیه به همین منوال گذشت تا اینکه خلیفه اول در راه خود از دنیا رفت. [ مضیٰ لسبیله]
نفرمود خلیفه مرد!!
مرگ ، تمام شدن نیست، همان مسیر دنیا ادامه داده میشود.
در همان مسیری که هست از این سمت پل به سمت دیگر پل حرکت کرده است.
مسیر امروز ادامه ی مسیر فردا را بدنبال خواهد داشت.
برای عده ای عسل و خرمای بهشت لذت بخش است.
اما پای کلام توحیدی امیرالمومنین« صلوات الله علیه» در بهشت نبودن ، خود جهنم است.
پس هرکس در هر حالتی می میرد به همان مسیر ادامه می دهد، فقط صحنه عوض میشود.
♦️فاَدلیٰ بها الی ابنِ الخطاب بعدَه ( ثمَّ تَمثَلَ بقول الاَغشیٰ)
خلیفه اول رشوه داد [ ادلیٰ] و خلافت را به بعدی تقدیم کرد.
در حدیث قرطاس :
وقتی پیامبر میخواست جانشینی را مرقوم کند نگذاشتند که :
مردم عاقلند ،میفهمند با هم شور کرده خلیفه را انتخاب می کنند.
اما برای خود خلیفه را هم انتخاب کردند.
پیغمبر را منع کردند اما بر ای خود برگزیدند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج خود می گوید:
اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمی رسید ، با شلاق در شهر دوره افتاده بود بالاجبار برای خلیفه اول بیعت می گرفت. هرکس مخالفت می کرد عمر او را میزد.
پاداش بیعت گرفتنها ، بذل و بخششها را عمر پاسخ گرفت.و حکومت را به او تقدیم کردند.
♦️شَتّانَ ما یومی علیٰ کورِها و یومُ حیّانَ اخی جابر
چقدر دور است[ شتان] امروز، من سوار بر شتر سرکش در بیابان گرم از این مسیر به آن مسیر.
و امروز چقدر دور است از آن بارگاهی که خدمت حیان و جابر بودم.
حضرت به یک بیت شعر از شاعری بنام اعشی که کافر بود استناد می کند.
وسعت نظر حضرت تا کجاست!!!
اگر با دیگران بود مخالفت و شبهه داشتند چرا شاعر کافر !!
حضرت می فرماید کافر است به جزای عمل خود خواهد رسید اما حرف شعر او زیباست.
قضیه شعر :
حیان و جابر دو برادر ثروتمند و این اعشی در مجالس، شعر و مدح آنان می گفت و ضعیت مالی خوبی داشت.
چه خوش بود روزهایی که در کنار آن دو داشتیم اما امروز برای لقمه نانی سوار بر مرکب بی جهاز ازین سمت به آن سمت در گرما می گردم.
حضرت با استناد به این شعر میفرماید.
چه خوش بود روزهایی که در کنار پیامبر بودیم . علی دورانی و عزتی داشت ، نفس پیغمبر بود. کسی جرات نداشت به علی بی احترامی کند.
خود را به اعشی شبیه می کند
♦️فیا عجبا بیتاً هو یَستَقیلُها فی حَیاتِهِ اِذ عقَدَها لاخَرَ بعدَ وفاتِه
چقدر جای تعجب دارد ابوبکر بارها حکومت را اقاله کرد.[ یستَقیل]
اقاله لفظ فقهی :
پس دادن جنس خریداری شده که مورد قبول واقع شود و این امر برای کاسب مستحب است.
ابوبکر در دوران خلافت بارها گفت در صدد حکومت نیستم.
از من بگیرید و من بهترین نیستم،
حاکم شما شدم اما بدرد بخور حکومت نیستم.تا علی هست جای من نیست.
« اَقیلونیٰ فلَستُ بخَیرِکم وُلیّٖتُکم و لَستُ بخَیرِکم»
اقاله کرد اما در حال مرگ برای دیگری حکومت تعیین کرد.
بسی جای تعجب است !!!
♦️تَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرعَیها
این دو شخص حکومت رابشدت تقسیم کردند.[ تشطَرا]
حکومت مانند شتر ماده ای بود که دو پستان دارد برای دوشیدن .[ضَرعَیها]
دو پستان را برای خود تقسیم کردند
به نفع خودشان دوشیدند.
استعاره عجیب حضرت در این جمله:
حیوان چهار پستان دارد دو جلو و دوتا عقب .
به هنگام دوشیدن هردو پستان یکی حساب میشود. تا شیر دوشیده شود.
♦️فصَیَرَها فی حَوزَةٕ خَشناءَ
انتقال داد ، حکومت را از یک ناحیهُ خشن[ خشناء] به دیگری واگذار کرد.
و چهار صفت برای خلیفه دوم:
♦️یَغلُظُ کَلمُها و یَخشُنُ مَسَّها
۱- حرف زدن با او غلظت داشت.
۲- ملاقات و روبرویی با او همراه با رنج بود.
از آنجایی که فرد خشن و تند خویی بود کسی جرات روبرو شدن و هم کلام شدن با او را نداشت.
♦️و یَکثُرُ العِثارُ فیها و الاِعتذارُ منها
۳- بسیار لغزش داشت. دچار خطا و اشتباه میشد.
۴- بسیار عذر خواهی می کرد.
عذرخواهی تا حدی مطلوب است..
زیاد عذر خواستن دلیل بر اشتباه بسیار است.
نص تاریخ است از ترسناک بودن خلیفه:
وقتی به زن بارداری خبر رسید عمر با تو کاری دارد از ترس و وحشتی که بر او عارض شد کودک خود را سقط کرد.
ابن ابی الحدید:
ضرب المثل مشهور عرب و در میان مردم پیچیده :
تازیانه عمر وحشتناکتر است از شمشیر حجاج ثقفی.. حجاجی که چنان خونریز و بیرحم بود.
حضرت در نامه ای به فرماندهان :
حاکم شدید باید سنگ صبور باشید.
هرگز با کسی تندی نکنید.
در برابر مردم صبوری کنید ،گرچند با شما بد رفتاری کردند.
اگر تاب و تحمل سختی در حکومت را ندارید سمت رارها کرده و بروید.
پذیرش مسئولیت در حکومت یعنی سنگ زیرین آسیاب بودن....
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی بالقران
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱/۲۸ - ۱۵ ماه رمضان
💢 بخش دوم خطبه ۳ 💢
شقشقیه
حضرت در این خطبه به ذکر جایگاه خود نسبت به خلفا و اینکه چگونه خلیفه اول خلافت را به سمت خود کشید وسپس با ترفندی خلافت را به خلیفه دوم سپرد ، پرداختند.
خصوصیت خلیفه دوم خشونت محسوس وملموس ،اشتباهات بسیار بود.
♦️فصاحبها کراکب الصّعبه،ان اشنق لها خرم وان اسلس لها تقحّم
کسی که با حکومت خلیفه دوم مراوده داشته باشد مثل اینست که سوار شتر سرکش شده باشد.
اگر افسار آن شتر سرکش رابکشم بینی او پاره می شود و اگر رهایش کنم که بهر شکل عمل کند، داخل گودال ودره سقوط میکند.
من مجبورم با حکومت همنشینی کنم رنج محنت را بچشم ونگذارم انحراف بیشتر از این باشد باید بسوزم وبسازم تااین دوران طی شود باید به حداقل راضی باشم .
کنایه از این که اگر جلو حکومت بایستم اهل بیت ودوستان را میکشند واگر رهایش کنم اسلام با خطر سقوط مواجه می شود.
♦️فمُنیَ الناس لعمر الله بخَبطٕ وشِماسٕ وتَلوّنِ واعتراض
مردم دردوران خلیفه دوم به عدم تعادل ، سرکشی، رنگ عوض کردن ، حرکات ناموزون، مبتلا شده بودند.
جامعه دچار تلاطم ،آشوب واضطراب شده بود مردم نسبت به قوانین اجتماعی والهی سرکشی میکردند.
مردم وقتی ببینند حاکمیت هرروز به یک شکل در میآید ومدام کاری انجام میدهد وعذر خواهی می کند مردم هم مدام رنگ عوض میکنند.
بجای راه مستقیم از عرض حرکت میکنند ومدام دچار اشتباهند.
وقتی حاکمیت متزلزل باشد وبرنامه ای نداشته باشد، مردم را رها کرده باشد دچار بی برنامگی واضطراب در زندگی می شوند.
هر چه حکومت عمر جلو می رفت اضطراب ،سختی و نا آرامی جامعه بیشتر می شد.
♦️فصبرتُ علی طولِِ المدّةِ وشدّةِ المِحنةِ
من در طول حکومت ده ساله ی عمر صبر کردم در حالیکه رنج بسیار کشیدم.
شدت محنت ورنج در زمان خلیفه دوم ، ازآن زمان حکومت بیشتر بود
♦️حتی اذا مَضیٰ لِسبیلِهِِ جعلها فی جماعةٍ َزَعَمَ اَنّی اَحدُهُم
خلیفه دوم به هنگام احتضار فکر جانشین بعداز خود بود.
چطور شدکه پیامبر متوجه بعد از خود وتعیین جانشین نبود؟!
در حالیکه خلیفه اول سفارش به بعد خود کرد و هم چنین خلیفه دوم.
راهکار عمر برای بعد ازخود:
عمر امر خلافت را در 6 نفر قرارداد.
آنها را بعنوان کاندیدای خلافت قرار دادوعلی راهم رابعنوان یکی از کاندیداها قرار داددر حالیکه(حضرت قابل قیاس با کسی از جمله سعدبن ابی وقاص نبود) .
زعم :گمان کردمرا هم یکی از کاندیداها قرار داده درحالیکه این شورا ازقبل مدیریت شده وخلیفه انتخاب شده بود.
♦️فیالله ِولِلشّوری
پناه می برم به خدا از روز شورا چه روز تلخی بود وچه اتفاقات تلخی افتاد .
♦️متیٰ اِعترضَ الرّیبُ فِیَّ مع الاوّل منهم حتیّ صرتُ اُقرَنُ الیٰ هذهِ النظایر
شورای شش نفره شامل علی ،طلحه،زبیر ،عثمان ،سعدبن ابی وقاص وعبدالرحمن بن عوف بود.من کجا قابل مقایسه با انان بودم
چه زمان شکی وجود داشت که بخواهند مرا با خلیفه اوّل مقایسه کنند من از خلیفه اول بالاتر بودم چه رسد به سعد بن ابی وقاص مقرون باشم.
چه کنم! یا باید شورا وداستان اسلام را رها کنم یا مجبورم بایستم ومشاوره
بدهم واشتباهات شورا را کم کنم ونگذارم اصل اسلام ازبین برود
♦️لکنّی اَسَفَفتُ اذ اَسفّوا وطرِتُ اذ طاروا
پایین آمدم [ اسففتُ] وهمراه اینها طیران پیدا کردم وبالا رفتم (در جریان شورا با ایشان هماهنگ شدم)
♦️فصَغیٰ رجلٌ منهم لِضِغنِه
یکی از این شش نفر شورا از من روی برگرداند. بخاطر کینه ای[ ضِغنه] که داشت.
(کنایه از سعد بن ابی وقاص)
مادر سعد از بنی امیه است بنی امیه در جنگ بدر وغیر بدر از سران شرک بودند حضرت آنها
را از دم تیغ گذرانده بود این کینه را نسبت به علی داشت
.
♦️ومالَ الآخرُ لِصِهرِه
نفر بعدی به داماد خود تمایل پیدا کرد .
(منظور عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر عثمان)
طلحه هم با امیرالمومنین نبود شورای انتخابی به گونه ای طراحی شده بود که هرگز علی از آن بیرون نمی آمد.
♦️مع هنٍ وهنٍ
مسائل بسیار دیگر ی هم هست که نگفتم وذکرش مناسب نیست.
عمر می گفت این 6 نفرانتخابی شورا، پیامبر از آنها راضی بود (دروغ اول )
در حالیکه سلمان ، ابن مسعود ،جابر بن عبدالله در جامعه بودند ایا پیامبر از ایشان راضی نبود ؟
عمر در بستر بیماری به هرشش نفر ضعف هایشان رایاد آوری کرد.
به طلحه گفت روزی که آیه حجاب نازل شد تو ناراحت شدی وبه پیامبر گفتی بعد ازمرگ تو، ما باهمسرانت ازدواج میکنیم ،پیامبر بسیار ازتو ناراحت شد.
به حضرت امیر گفت تو بسیار خوبی ولی ضعف تو زیاد خندیدن ومزاح است (دروغ دوم)
حضرت جواب دادمن مدام به یاد مرگ هستم کی غرق دنیا بودم که قهقه بزنم.
به عثمان گفت ،ضعف تو این است که بعداز رسیدن به خلافت بیت المال را چپاول واقوام خود را برمردم مسلط می کنی .
چه کسی بهتر بود برای حکومت؟!
به فرض مثال اگر درست بود کسی که زیاد مزاح کندبهتر است حاکم باشد یا کسی که بیت المال را ضایع میکند؟
این 6 نفر جمع شدند ،بعلاوه عمریک گروه 50 نفره مسلح به سر کردگی ابو طلحه انصاری احضار کرد .
باید ظرف سه روز این 6 نفر خلیفه را تعیین کنند اگر خلیفه را انتخاب نکردند همه را گردن بزنند.
اگر 5نفر موافق ویک نفر مخالف بود مخالف رابکشند.
اگر4 به2 بودندگردن دو مخالف زده شود.
واگر سه به سه مساوی شدند حق با گروهی است که عبد الرحمن بن عوف با آنهاست .
چون عبدالرحمن بن عوف 2 رای دارد.
نتیجه عمل شورا چه شد!!!
طلحه به عثمان رای داد،
زبیر به نفع امیرالمومنین کنارکشید.
سعد ابی وقاص نظر خودرا نظر عبدالرحمن بن عوف دانست.
3گروه دو نفره شدند.
عبدالرحمن دنبال حکومت نبود.
یاباید علی حاکم میشد یاعثمان!!
سه بار از حضرت سوال کردند آیا حاضری طبق کتاب خدا،سنت پیامبر ،وسنت شیخین عمل کنی؟
حضرت هر سه بار گفت :من طبق کتاب خدا ،سنت پیامبر واجتهاد خودم عمل میکنم وسنت شیخین را به رسمیت نمی شناسم. وعثمان قبول کرد به سیره شیخین عمل کند وخلیفه شد.
♦️الی اَن قام ثالثُ القومِ نافِجأ حِضنَیهِ بین نَثیلِهِ ومُعتَلَفِه
بعد از شورا عثمان خلیفه سوم شد.
دو پهلوی او از شدّت پر خوری بیت المال باد کرده بود[نافجاً] تمام همت او بین انباشتن شکم و تخلیه[معتلفه] بود.
♦️وقام معه بنُو ابیه یَخضِمون مالَ اللّهِ خَضمَ الابل نِبتَهَ الربیع
عثمان تمام خانواده پدری، بنی امیه را بر سرکار گمارد. بیت المال را میخوردند.
عرب الفاظ مختلفی برای خوردن دارد مثلا غَضَم :خوردن بانوک دندان، مرمره کردن .
اما یخضمون ، حالتی از خوردن و ولع که دهان پر باشد وبا همه دندانها جویده شود.[ دولپی]
مثل شتری که ولع بسیاری برای خوردن علف بهاری دارد میخوردند.
(کنایه از چپاول بیت المال)
♦️ الی اَنِ انتَکَثَ فَتلَهُ
هر چه در طی این سالها رشته بود پنبه شد(تلاشش برای رسیدن به حکومت)بی نتیجه بود.
♦️واَجهَز علیه عَملَه
اعمال خلیفه باعث مرگ خود شد وکاراو را ساخت.آنقدر مردم در فشار وسختی بودند که بر علیه او شورش کردند.
♦️وکَبَّت به بِطنَتَه
شکمبارگی واشتهای او به بیت المال اورا به زمین زد.
ظلم زیاد او ،چپاول بیت المال، مردم را بستوه آورده ،منجربه هجوم به خانه و مرگ او شد.
[علامه امینی در کتاب الغدیر ج8 ص 286 همه بخششهای عثمان ،که همه از منابع اهل سنت نقل شده ، را آورده در حدود 4میلیون وسیصد وده هزار دینار به افراد نالایق بخشش کرده.]
♦️فما راعَنی الّا والنّاسُ کعُرفِ الضَّبعِ الیَّ
هیچ چیز مرابه وحشت نینداخت جز اینکه دیدم مردم مثل یال کفتار (پرتعداد)به طرف من آمدند.
بکار بردن لفظ کفتار:
(در بین جانداران یال دار، کفتار به پرپشتی یال معروف است )
♦️ینثالون علیّ من کلّ جانب
از هر طرف به سمت من ازدحام می آوردند.
♦️حتیّ لقد وُطِیءَالحَسَنان وشُقّ عِطفای
نزدیک بود حسنین زیر دست وپا بیافتند وله شوند. ونزدیک بود عبای من که روی دوشم بود پاره شود.
♦️مجتمعین حولی کَرَبیضَةِ الغَنَم
مانند گله گوسفندی که گرگ به آن حمله کرده شد. به خانه ما میآمدند.
مثل امام مثل چوپان است که باید جامعه را اداره کند (کنایه از 25 سال دوری از خلافت)
♦️فلما نَهَضتُ بالاتر نَکَتَت طائفةٌ و مَرقَت اُخریٰ و قسطَ اخَرون
قیام کردم برای امر حکومت وخلافت من آغاز شد.
ریزش ها شروع شد وعده ای پیمان شکستند ( طلحه وزبیر، حوارج منجر به جنگ جمل )
ناکثین، پیمان شکنان منجربه جنگ نهروان)
وگروه سوم مقابل من ظالمان بودند (قاسطین ،معاویه واطرافیان –جنگ صفین)
اللهم اغفر ذنوبنا بالقران
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
الحمدالله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱/۲۸ - ۱۶ ماه رمضان
💢 بخش سوم خطبه ۳ 💢
شقشقیه
با وجود اتمام حجت حضرت و بیعت مردم با ایشان به فاصله ۲-۳ماه جنگ جمل به راه افتاد این در حالی بود که حضرت حتی هنوز زمانی برای جابجایی استانداران و فرمانداران و... حکومتی را پیدا نکرده بود و به اصطلاح حکومت در جایگاهی مستقر نشده بود.
نکته این جاست که این جنگ توسط افرادی چون طلحه و زبیر که جزو اولین بیعت کنندگان با حضرت بود براه افتاد یعنی اولین بیعت کنندگان، اولین بیعت شکننان شدند.
خوارج که گروه دوم بودند.
گروهی خشک مذهب که به تعبیر حضرت غیر خدا هیچ کس را قبول نداشتند نه علی نه پیغمبر را. و جاهایی در مقابل ایشان هم ایستادند.
معاویه و عمرو عاص و... که جنگ صفین رو براه انداختند.
♦️کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: «تَلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوَّا فی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
گویا این سه گروه اصلا این آیه قرآن را نشنیده اند.
خداوند سرای قیامت و بهشت را برای کسانی قرار داده که اهل برتری جویی در زمین و ظلم و فساد نباشندبلکه اهل اصلاح، مومن، متدین و مطیع باشند.
♦️بَلی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا،
آری ، این افراد نه تنها این آیات را شنیده و خوانده بودند بلکه بسیاری از اینها جزو حافظان قرآن بودند. و قرآن را تفسیر می کردند و شأن نزول آن را می دانستند و تطبیق هم می کردند!!!
♦️وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فی أَعْیُنِهِمْ وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُها
یکی از مهمترین دلایل انحراف این سه گروه و حتی انحرافات تا به امروز اینجا مطرح شده [حَلِیَتِ الدُّنْیَا] دنیا طلبی و دنیا دوستی که مطمئنا با کارهای دم دستی امکانپذیر نبود و برای همین این افراد برای بدست آوردن حکومت گریبان چاک می کنند تا به بخور بخور برسند.
وگرنه کسی مثل زبیر در به عنوان«زبیر منا»حضرت از او یاد کرده مثل جایگاه داشت.
این تغییر جایگاه فقط برای دنیا طلبی بود که بعدها برای گرفتن حق ناحقشان در مقابل حضرت ایستادند.
حضرت دست رد به سینه انان زد و فرمود:
این حکومت، حکومت علوی است و رشوه و باج در آن جایی ندارد.
♦️أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ
قسم بخدایی که دانه را شکافت و حقیقت روح انسان را از عدم خلق کرد.
من حکومت را نه برای قدرت بلکه برای گرفتن حق مظلوم از ظالم قبول کردم و بعد شرایط پذیرش حکومت را چنین عنوان فرمودند:
♦️لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ، وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ،
۱.اگر چنین جمعیت انبوهی چون یال کفتار برای بیعت با من حرکت نکرده بودند.
۲.اگر در بین آنها امید به یاوری نداشتم.
۳.اگر خدای متعال از علما پیمان نگرفته بود که ساکت ننشینید و در مقابل ظالمان و شکمبارگان جامعه فریاد بزنید.
اگر این دلایل نبود حکومت را واگذار می کردم.
در این جملات اهل سنت شبهاتی را وارد کردند.
♦️لَأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلَى غَارِبِها،
ریسمان حکومت را برگردن آن پرتاب می کردم(نشان از ناراحتی) تا به دنبال کارش برود.
♦️وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِها،
حکومت را با همان کاسه ای که از اول سیراب شد سیراب می کردم.
حضرت اشاره به حقی که در زمان خلیفه اول از ایشان ضایع شد، دارند که در آن زمان هم چون یاوری نداشتند حجتی نداشتند.
اول و آخر حکومت برای من علی یکی است اگر الان هم یاوری نداشتم حکومت را به اهلش می سپردم، هم اکنون با آن زمان هیچ فرقی نداشت.
♦️ وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِعَنْزٍ
اگر این سه دلیل برای پذیرفتن حکومت نبود آن را رها میکردم
تا شما متوجه و حس کنید[ لاَلفیتُم] که
دنیای شما بسیار مشتاق آن هستید، برای من از آب بینی یک بز بیمار ناچیز و بی ارزش تر است.
«خود بز در برابر حکومت چقدر ارزش دارد که آب بینی آن چه باشد.»
آن دنیای شما، نه دنیایی که« مسجدُ اولیاء الله» است.
نه دنیایی که مزرعه آخرت باشد.
بهشت با همین دنیا ساخته میشود.
دنیای امیرالمومنین که همراه با تذکر ،عبادت، سلوک است نه!! بلکه دنیای پر زرق شما بی ارزش است.
حضرت در یک شور و حرارتی سخن می گوید و بسیاری از حرفها هنوز باقی مانده ، از طلحه ، زبیر، کار سکنی بعضی از صحابی چیزی نفرموده، و در این اوج حرارت یک نفر از میان جمع بلند شد و نامه سوال به حضرت عرضه کرد تا پاسخ بگیرد.
♦️قام الیه رجلٌ .....
فردی از اهل عراق سوال کرد شیرازهٔ بحث عوض شد.
حضرت سکوتی کرد، نامه را خواند و پاسخ او را داد.
♦️قال ابن عباس : لو اطَّرَدَت خطبتک من حیثُ اَفضَیت
ابن عباس خوب می فهمد که چه حقایقی بواسطه امام آشکار میشود. و نگفته ها و پنهان شده ها بیان میشود. بعد از پاسخ به سوالات شخص به امام گفت:
چقدر خوب بود خطبه را از همانجا که قطع شد ادامه داده و خطبه را تمام می کردید [ اطردت]
♦️فقال هیهات ....شقشقةٌ هَدَرَت ثم قَرَّت
فرمود:ابن عباس بگذر و پیگیر نباش.
آتش و گدازه ای بود که از جان علی برخاست و فرود نشست [ قرت ]
ابن عباس میگوید : بخدا قسم در طول عمر خود هیچ کلامی را باندازه این خطبه اندوهگین و تاسف نخوردم که:
چرا نگذاشتند علی کلام خود را کامل کند.آن حرفی که بنا بود بگوید ، بازگو کند!
،سخن حضرت را قطع کرد که شاید اگر عنوان می شد خیلی از اتفاقات در جامعه اسلامی وضع دیگری پیدا می کرد و چهره خیلی از منافقین آشکار می شد.
سوالاتی که بی ارزش بود و اصلا جایی برای طرح در آن مجلس نداشت.
برخی احتمال دادند و دور از عقل هم نیست ،
این فرد شخص نفوذی بوده و می دانست که حضرت این مسیری که در پیش گرفته بسیاری از افراد را رسوا و به باد انتقاد می گیرد.
سریع بلند شد مجلس را بهم ریخت و مسیر سخن حضرت را عوض کرد.
اللهم انصرنا مَن عادانا بالقران
دوشبهه و پاسخ آن :
جمله اول ، «لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ »
مردم نیامده بودند حکومت را نمی پذیرفتم.
اهل سنت در مورد این نکته شبهه وارد کردند.
امامت آنگونه که شیعه می گوید یک امر الهی نیست .
علی خود فرمود: تا دیروز که مردم بدرخانه نیامدند امام نبودم امروز که بدر خانه آمدند امام شدم.
اهل سنت میگوید امامت با انتخاب است. پس خلفا هم امام هستند ، چون مردم آنها را قبول کردند.
پاسخ : حکومت خلفا هیچکدام به رای عمومی نبود. اولی با کودتا آمد . دومی با پیشنهاد و انتصاب اولی آمد. سومین خلیفه هم با شورای شش نفره آمد، که آن هم مهندسی شده بود.
پس هیچیک چنین ویژگی را نداشتند.
ویژگی «لولا حضور حاضر » را ندارند.
مهمتر از آن: آیا حضور حاضران امامت می بخشد ؟!
آیا علی دیروز امام نبود و با ورود مردم امروز امام شد؟!
امامت یک امر الهی و انتصاب خداست حتی پیامبر هم شأن انتخاب امام را ندارد.
پیامبر فقط معرفی کرد. « بلغ ما آنزل آلیک من ربک»
اگر امامت از طرف خدا باشد عبارت حضور حاضر چیست؟!
امامت با حضور مردم ربط دارد؟!
اگر مردم امام مجتبی را نپذیرند امامت او خدشه دار میشود؟!
مطالبی که اهل سنت نتوانستند و یا نخواستند رد کنند.
امامت امری مقدس و الهی به کسی داده میشود که صاحب عصمت، علم غیب، در اوج ورع و تقوا باشد.
ولی خلافت به اقبال عمومی بستگی دارد.
مردم آمدند خلافت به امام میرسد و اگر مردم نیامده و نخواستند، در جهل می مانند.امامت در جای خود باقیست.
پس جمله «لولا حضور الحاضر»
در مورد خلافت است نه امامت.
حضرت یک تعرضی به جریان خلفا دارد.و اصول و اساس حکومت اسلام همیشه دموکراسی است.
دموکراسی از این جمله حضرت گرفته میشود.
مقام رهبری : در انقلاب هرچه جلوتر می رویم به اصل دموکراسی اعتقاد راسخ پیدا می کنیم.
مردم در حکومت نقش اساسی دارند.
حاکمیت باید پیوسته با مردم، از مردم ،و برای مردم باشد.
همان حضور مردم در صحنه،
مردم حاضر در صحنه که اسلام بر آن تاکید فراوان دارد.
جمله دوم« قیام الحجة بوجود الناصر»
در مورد علم غیب امام مطرح است.
گاه علم ظاهریست میتوان فهمید خورنده سم می میرد.
اما علم غیب با معادله ، نگاه به نجوم و اسمان فهمیدنی نیست. مخفی است و خدا میداند.
اهل ببت علم غیب داشتند.
ایا حضرت نمیدانست که این بیعت کنندگان امروز فردا ناکث و بیعت شکن خواهند بود؟!
اگر بگوییم نمیدانست علم غیب زیر سوال میرود .
بگوییم می دانست در مورد قیام کربلا هم همینطور است.کربلا رفتن و شهادت را میدانست خود را به کشتن دادن است؟!
پاسخ:
علم غیب امام حجت شرعی نیست .
اگر جایی دیده شد نجس شده نجس است. وگرنه با فکر و خیال ، احتمال نمیشود نجس حساب کرد.
قاضی خیال کند حق با فلان شخص است ، هیچ حجت شرعی ندارد و پذیرفتنی نیست.
علم غیب حجت شرعی نیست.
امام از یک راهی میدانداگر کربلا رفت شهید میشود. و آیه استرجاهم می خواند.
اما بر اساس ظاهر و طبیعی مردم او را دعوت کرده اند و نامه های کثیر از او حمایت خواهد کرد. ( گرچه در علم غیب میداند شهید میشود) اما علم غیب در ظاهر تاثیر ندارد.
پیامبر بارها فرمود:
هر کس در محکمه عدالت پیغمبر نشست ، انتطار نداشته باشد.
من با معادلات و امور ظاهر قضاوت می کنم. مانند قسم خوردن ، شهادت دادن و شاهد اورن ،
ظاهر را می ببنم گرچه باطن را هم میدانم حق با کیست. اما دانسته را اعمال نمبکنم.
حق کسی خورده شد ، اما نمیتواند شاهد بیاورد، حق به کس دبگر داده میشود.
اکر به نفع یا ضرر کسی رای صادر شدنباید بهانه و هیاهو کند که پیغمبر و اهل بیت به ضرر حکم داد.
آنان از روی ظاهر حکم می کنندنه از روی باطن و غیب.
« و قیام الحجه بوجود الناصر » در متن ناظر بر اینست :
حجت بر من علی تمام شد که عده ای درپای رکاب من هستند. گرچه میدانم کاملا عهد شکنی کرده و پشت مرا خالی کرده خنجر می کشند.
ولی علم غیب حجت شرعی نیست و بابد طبق امور ظاهر حکم شود.
یا علی مدد