🔻بعضُ الیهود : ما دَفَنتُم نبیَّکم حتی اَختَلَفتُم فیه یک نفر از یهود مدینه با نیش کلام از امام سوال کرد. شما چه مسلمانی هستید که هنوز از دفن پیامبر خود خلاص نشده به اختلاف برخاستید. قوم برحق نیستید که به نزاع پرداختید. . 🔻فقال: اِنما اخْتَلَفنا عنه لا فیهِ فرمود: آنچه اختلاف داریم در مورد شخص پیامبر ، آئین ، و توحید نیست. اختلاف در مورد جانشین اوست . در توحید و نبوت مشکلی نداریم، در وصایت بعد از او اختلاف رخ داده است.
🔻ولکنَّکم ما جَفَّت ارجُلُکم منَ البحر حتی قلتُم لنَبیَّکم اوضاع شما یهود، بسیار وخیم تر است. بعد از رد شدن از رود نیل هنوز پاهای شما خشک نشده بود برگشتید بسمت موسی واز او بت طلب کردید. این مردم بت دارند لمس میکنند و پرستش می کنند. درخواست چنین خدایی کردید.
موسی گفت شما بسیار نادانید ، عظمت و قدرت و رأفت خدا را بر مومنین در رد شدن از رود نیل دیدید ولی هنوز آداب بت پرستی در شما شعله میزند. شما در زمان زنده بودن پیامبرخود، اختلاف کردید.
🔻اجعل لهم اِلٰهاً کما لهُم اٰلهَةً قال انّکم قومٌ تجهَلون «اعراف - ۱۳۸ » گفتند ای موسی برای ما هم یک خدایی قرار بده همانطور که این قوم خدایی دارند و بران پرستش می کنند. فرمود : بدرستیکه شما قوم جاهلی هستید.
نکته : ۱- حضرت برای یهودی پاسخ قاطعی داد که او متوجه شد سخن درستی ست و راه برای اعتراض ندارد. تسلیم شد و اسلام آورد.
۲- آزادی بیان است که در محضر امیرالمومنین یک یهودی با نیش و کنایه سوال را مطرح میکند و پاسخ را می گیرد. بدون اینکه کسی بر او معترض شود.
باید یک مسئول در مقابل مردم پاسخگو باشد.امده است که در خدمت مردم باشد .
آزادی بیان یکی از ارکان حکومت اسلامی است. و هر جریان و فکر سیاسی ، از هر طیف که باشند چه روزنامه های مخالف ، چه انتقادی ، اعتراضی گفتار خود را بیان میکنند. اما تا زمانی که به برخورد مسلحانه کشیده نشود.مانند خوارج.. در آن صورت بجدیت باید با آنان برخوردشود.
۳- نسبت به جمله [ اختلفنا عنه لا فیه ] ابن ابی الحدید می گوید : پس امامت فرع بر دین است. همانطور که اهل سنت امامت را از فروغ دین میدانند بر خلاف شیعه امامت از اصول دین است امامت نباشد قبولی نماز هم جای تامل دارد. اهل تسنن چون از فروع میدانند مخالفت با امامت را یک گناه شرعی میدانند که باید توبه کند مانند ترک نماز.
ابن ابی الحدید به این جمله امام که «اختلاف ما سر امامت است » استناد میکند. که سخن ما صادق است.و امامت فرع دین است!!!
پاسخ : حضرت در این پاسخ جواب جدَلی میدهد نه جواب حلی. در پاسخ یک یهودی به مشترکات اشاره میکند که ما در کتاب ، قبله ، دین ، پیامبر مشترک هستیم اختلافی نداریم. در مواجهه با غریبه که از این دین نیست طوری پاسخ می دهد که او را ساکت کند.
اما در مواجهه با اختلاف داخلی و خودی ، در شورای شش نفره ، سقیفه از امامت چنان دفاع میکند و آنرا از اصول دین میداند که نبود آن راه توبه را هم می بندد.
در وحدت به یک گونه صحبت میکند. در ارتباط با دشمن تاکید بر اشتراکات دارد نه اختلافات.
در میان خودی ، و در یک آئین مشترک هم بجد از امامت دفاع میکند و پاسخ می دهد.
💢 حکمت ۳۱۸ 💢
🔻وقیل له : باَیِّ شئٕ غلَبتَ الاَقران ؟ عده ای از امام پرسش کردند. چگونه بر تمام همرزمان غالب میشوی و هماورد نداری ، در نبرد با هر پهلوانی او کم آورده شکست میخورد!!!
🔻 فقال: ما لقیتُ احداً الاّ اَعانَنی علیٰ نفسِه فرمود: من با کسی روبرو نشدم مگر اینکه خود رقیب کمک کرد که من او را شکست بدهم. او دست بدست من داد تا بر او غالب شوم.
🔻 یُومِیُ بذالک الیٰ تَمَکُنِ هیبَتِهِ فی القلوب سید رضی رحمت الله : امیرالمومنین اشاره می کند به اینکه هیبت علی در قلب آنها وارد شده ، سست شده قالب تهی می کنند. و ضعف آنها دلالت بر پیروزی علی دارد. نکته: ۱- عوامل شکست و پیروزی روحیه است نه سلاح و امکانات. در عصر ابتدایی اسلام با غذا ، امکانات ، تعداد حداقلی در برابر دشمن پیروز می شدند. « کم مِن فئَةٕ قلیلةٕ غلبَت فئَةً کثیرةً باذن الله. بقره - ۲۴۹ »
۲- هیبت در قرآن تعبیر به رعب دارد. « و قَذَفَ فی قلوبِهِم الرُعب فریقاً تقتُلون و تَأ سِرونَ فریقا احزاب - ۲۶ » خدا بواسطهٔ رعبی که بر دل دشمنان انداخته بود پیروز شدند با اینکه اکثرا در جنگ مردان مسن و مو سپید بودند. تا حدی که پیامبر به آنان فرمود موهای خود را خضاب کنید.که معلوم نباشد.
در مورد اما زمان علیه السلام « القائمُ منصورٌ بالرعب » بخاطر رعبی که در دل دشمنان خواهد افتاد تسلیم شده کار به جنگ نمی کشد.
برای اهل بیت علیهم السلام نیروی غیبی رعب خواهد بود که خداوند ایجاد میکند تا کار راحتر پیش برود.
💢 حکمت ۳۱۹ 💢
🔻لاِبنِه محمد بن الحَنفیه امیرالمومنین در این حکمت به فرزند خود محمد بن حنفیه توصیه میکند.
🔻یا بُنیَّ آنی اَخافُ علیک الفقرَ فاسْتَعِذ بالله منهُ ای فرزندم نسبت به فقر تو می ترسم ،از این فقری که دامنگیر تو شود به خدا پناه ببر.
در جایی از تاریخ دیده نشده چرا به او گفت در آینده فقیر میشوی . آیا به علت بیماری و نابینایی بوده یا نه !!
🔻فاِنَّ الفقرَ مَنقَصَةٌ للدینِ سه اثر از فقر: ۱- بدرستیکه فقر باعث میشود که دین ناقص گردد. از هر دری که فقر وارد شد از در دیگر ایمان خارج میشود.
🔻مَدهَشَةٌ للعقل ۲- با فقر عقل مشوش میشود کارکرد اصلی خود را از دست میدهد.
🔻داعیَةٌ لِلمَقتِ ۳- با فقر داعیه و انگیزه ای برای دشمنی پیدا میشود.
رابطه فقر با نقصان دین چیست!! دین در سه بخش اعتقاد ، اخلاق، و احکام است. فقر هر سه بخش را تحت ااشعاع قرار می دهد.
الف) ما رزق و روزی را از خدا می دانیم. فقر این اعتقاد به رزاقیت و قدرت خدا را کم میکند.[ خدا صدای ما را نمی شنود] بآرامی عقیده را میتواند از بین ببرد.
ب) رابطه فقر با اخلاق : در اکثر موارد دچار کینه از سرمایه دار میشود. بغض دارد از کسانیکه کمک نمی کنند ، حسادت و مقایسه کردن پیش می آید. رذائل اخلاقی نشات میگیرد از اینکه «من فقر دارم » کینه و عداوت به دل راه میدهد.
در فقر شدید به حاکمان و دیگرانی که در رفاه هستند بدبین ،و علت فقر خود را از دیگران می پندارد.بغض به دل میگیرد.
رابطه فقر با احکام : ج) در فقر دست به دزدی میزند . ظرفیت او پایین باشد حلال و حرام را بهم می پیچد. فقر موجب نقص دین ،و هر سه بخش را تحت تاثیر قرار می دهد.
مدهشه للعقل ، رابطه تحیر عقل بافقر: فقر شدید انسان را دچار جزع و فزع می کند. در آن لحظه متوجه ضرر زدن بخود نیست. عقل کارگر نیست.
مانند اتفاق ناگوار یا داغ عزیزی که در لحظات سخت بر اثر جزع متوجه نیست به خود ضربه و ضرر میزند.
جزع عقل را کاهش داده کارکرد و وظیفه عقل را از دست میدهد.متحیر میماند، عقل هست اما نمی فهمد. روی مشاعره تاثیر دارد ،عقل چون معیوب میشود گناه می کند.
ذم و مدح دنیا، هم در نهج البلاغه و هم در قرآن آمده. وجه جمع هر دو: فقر در نهایت خود بد است ،انسان را متملق بار می آورد. اما فقر متوسط ، فقر زاهدانه ، فقر با اختیار، فقر بمعنای ساده زیستی خوب است.
از طرفی غنای شدید هم خوب نیست چون سر به طغیان می گذارد. غنا در حد متوسط خوب است. دست دهنده داشتن بهتر است از دستی که گیرنده باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
💢 حکمت ۳۱۷ 💢
🔻بعضُ الیهود : ما دَفَنتُم نبیَّکم حتی اَختَلَفتُم فیه
یک نفر از یهود مدینه با نیش کلام از امام سوال کرد.
شما چه مسلمانی هستید که هنوز از دفن پیامبر خود خلاص نشده به اختلاف برخاستید.
قوم برحق نیستید که به نزاع پرداختید.
.
🔻فقال: اِنما اخْتَلَفنا عنه لا فیهِ
فرمود: آنچه اختلاف داریم در مورد شخص پیامبر ، آئین ، و توحید نیست.
اختلاف در مورد جانشین اوست .
در توحید و نبوت مشکلی نداریم، در وصایت بعد از او اختلاف رخ داده است.
🔻ولکنَّکم ما جَفَّت ارجُلُکم منَ البحر حتی قلتُم لنَبیَّکم
اوضاع شما یهود، بسیار وخیم تر است.
بعد از رد شدن از رود نیل هنوز پاهای شما خشک نشده بود برگشتید بسمت موسی واز او بت طلب کردید.
این مردم بت دارند لمس میکنند و پرستش می کنند. درخواست چنین خدایی کردید.
موسی گفت شما بسیار نادانید ، عظمت و قدرت و رأفت خدا را بر مومنین در رد شدن از رود نیل دیدید ولی هنوز آداب بت پرستی در شما شعله میزند.
شما در زمان زنده بودن پیامبرخود، اختلاف کردید.
🔻اجعل لهم اِلٰهاً کما لهُم اٰلهَةً قال انّکم قومٌ تجهَلون «اعراف - ۱۳۸ »
گفتند ای موسی برای ما هم یک خدایی قرار بده همانطور که این قوم خدایی دارند و بران پرستش می کنند.
فرمود : بدرستیکه شما قوم جاهلی هستید.
نکته :
۱- حضرت برای یهودی پاسخ قاطعی داد که او متوجه شد سخن درستی ست و راه برای اعتراض ندارد. تسلیم شد و اسلام آورد.
۲- آزادی بیان است که در محضر امیرالمومنین یک یهودی با نیش و کنایه سوال را مطرح میکند و پاسخ را می گیرد.
بدون اینکه کسی بر او معترض شود.
باید یک مسئول در مقابل مردم پاسخگو باشد.امده است که در خدمت مردم باشد .
آزادی بیان یکی از ارکان حکومت اسلامی است.
و هر جریان و فکر سیاسی ، از هر طیف که باشند چه روزنامه های مخالف ، چه انتقادی ، اعتراضی گفتار خود را بیان میکنند. اما تا زمانی که به برخورد مسلحانه کشیده نشود.مانند خوارج..
در آن صورت بجدیت باید با آنان برخوردشود.
۳- نسبت به جمله [ اختلفنا عنه لا فیه ] ابن ابی الحدید می گوید :
پس امامت فرع بر دین است.
همانطور که اهل سنت امامت را از فروغ دین میدانند بر خلاف شیعه امامت از اصول دین است
امامت نباشد قبولی نماز هم جای تامل دارد.
اهل تسنن چون از فروع میدانند مخالفت با امامت را یک گناه شرعی میدانند که باید توبه کند مانند ترک نماز.
ابن ابی الحدید به این جمله امام که «اختلاف ما سر امامت است » استناد میکند. که سخن ما صادق است.و امامت فرع دین است!!!
پاسخ :
حضرت در این پاسخ جواب جدَلی میدهد نه جواب حلی.
در پاسخ یک یهودی به مشترکات اشاره میکند که ما در کتاب ، قبله ، دین ، پیامبر مشترک هستیم اختلافی نداریم.
در مواجهه با غریبه که از این دین نیست طوری پاسخ می دهد که او را ساکت کند.
اما در مواجهه با اختلاف داخلی و خودی ، در شورای شش نفره ، سقیفه از امامت چنان دفاع میکند و آنرا از اصول دین میداند که نبود آن راه توبه را هم می بندد.
در وحدت به یک گونه صحبت میکند.
در ارتباط با دشمن تاکید بر اشتراکات دارد نه اختلافات.
در میان خودی ، و در یک آئین مشترک هم بجد از امامت دفاع میکند و پاسخ می دهد.
💢 حکمت ۳۱۸ 💢
🔻وقیل له : باَیِّ شئٕ غلَبتَ الاَقران ؟
عده ای از امام پرسش کردند.
چگونه بر تمام همرزمان غالب میشوی و هماورد نداری ، در نبرد با هر پهلوانی او کم آورده شکست میخورد!!!
🔻 فقال: ما لقیتُ احداً الاّ اَعانَنی علیٰ نفسِه
فرمود: من با کسی روبرو نشدم مگر اینکه خود رقیب کمک کرد که من او را شکست بدهم.
او دست بدست من داد تا بر او غالب شوم.
🔻 یُومِیُ بذالک الیٰ تَمَکُنِ هیبَتِهِ فی القلوب
سید رضی رحمت الله :
امیرالمومنین اشاره می کند به اینکه هیبت علی در قلب آنها وارد شده ، سست شده قالب تهی می کنند.
و ضعف آنها دلالت بر پیروزی علی دارد.
نکته:
۱- عوامل شکست و پیروزی روحیه است نه سلاح و امکانات.
در عصر ابتدایی اسلام با غذا ، امکانات ، تعداد حداقلی در برابر دشمن پیروز می شدند.
« کم مِن فئَةٕ قلیلةٕ غلبَت فئَةً کثیرةً باذن الله. بقره - ۲۴۹ »
۲- هیبت در قرآن تعبیر به رعب دارد.
« و قَذَفَ فی قلوبِهِم الرُعب فریقاً تقتُلون و تَأ سِرونَ فریقا احزاب - ۲۶ »
خدا بواسطهٔ رعبی که بر دل دشمنان انداخته بود پیروز شدند
با اینکه اکثرا در جنگ مردان مسن و مو سپید بودند.
تا حدی که پیامبر به آنان فرمود موهای خود را خضاب کنید.که معلوم نباشد.
در مورد اما زمان علیه السلام
« القائمُ منصورٌ بالرعب »
بخاطر رعبی که در دل دشمنان خواهد افتاد تسلیم شده کار به جنگ نمی کشد.
برای اهل بیت علیهم السلام نیروی غیبی رعب خواهد بود که خداوند ایجاد میکند تا کار راحتر پیش برود.
💢 حکمت ۳۱۹ 💢
🔻لاِبنِه محمد بن الحَنفیه
امیرالمومنین در این حکمت به فرزند خود محمد بن حنفیه توصیه میکند.
🔻یا بُنیَّ آنی اَخافُ علیک الفقرَ فاسْتَعِذ بالله منهُ
ای فرزندم نسبت به فقر تو می ترسم ،از این فقری که دامنگیر تو شود به خدا پناه ببر.
در جایی از تاریخ دیده نشده چرا به او گفت در آینده فقیر میشوی .
آیا به علت بیماری و نابینایی بوده یا نه !!
🔻فاِنَّ الفقرَ مَنقَصَةٌ للدینِ
سه اثر از فقر:
۱- بدرستیکه فقر باعث میشود که دین ناقص گردد.
از هر دری که فقر وارد شد از در دیگر ایمان خارج میشود.
🔻مَدهَشَةٌ للعقل
۲- با فقر عقل مشوش میشود کارکرد اصلی خود را از دست میدهد.
🔻داعیَةٌ لِلمَقتِ
۳- با فقر داعیه و انگیزه ای برای دشمنی پیدا میشود.
رابطه فقر با نقصان دین چیست!!
دین در سه بخش اعتقاد ، اخلاق، و احکام است. فقر هر سه بخش را تحت ااشعاع قرار می دهد.
الف) ما رزق و روزی را از خدا می دانیم.
فقر این اعتقاد به رزاقیت و قدرت خدا را کم میکند.[ خدا صدای ما را نمی شنود] بآرامی عقیده را میتواند از بین ببرد.
ب) رابطه فقر با اخلاق :
در اکثر موارد دچار کینه از سرمایه دار میشود.
بغض دارد از کسانیکه کمک نمی کنند ، حسادت و مقایسه کردن پیش می آید.
رذائل اخلاقی نشات میگیرد از اینکه «من فقر دارم » کینه و عداوت به دل راه میدهد.
در فقر شدید به حاکمان و دیگرانی که در رفاه هستند بدبین ،و علت فقر خود را از دیگران می پندارد.بغض به دل میگیرد.
رابطه فقر با احکام :
ج) در فقر دست به دزدی میزند .
ظرفیت او پایین باشد حلال و حرام را بهم می پیچد.
فقر موجب نقص دین ،و هر سه بخش را تحت تاثیر قرار می دهد.
مدهشه للعقل ، رابطه تحیر عقل بافقر:
فقر شدید انسان را دچار جزع و فزع می کند.
در آن لحظه متوجه ضرر زدن بخود نیست. عقل کارگر نیست.
مانند اتفاق ناگوار یا داغ عزیزی که در لحظات سخت بر اثر جزع متوجه نیست به خود ضربه و ضرر میزند.
جزع عقل را کاهش داده کارکرد و وظیفه عقل را از دست میدهد.متحیر میماند، عقل هست اما نمی فهمد.
روی مشاعره تاثیر دارد ،عقل چون معیوب میشود گناه می کند.
ذم و مدح دنیا، هم در نهج البلاغه و هم در قرآن آمده.
وجه جمع هر دو:
فقر در نهایت خود بد است ،انسان را متملق بار می آورد.
اما فقر متوسط ، فقر زاهدانه ، فقر با اختیار، فقر بمعنای ساده زیستی خوب است.
از طرفی غنای شدید هم خوب نیست چون سر به طغیان می گذارد.
غنا در حد متوسط خوب است.
دست دهنده داشتن بهتر است از دستی که گیرنده باشد.
اللهم الرزقنا رزقاً حلالاً طبیاً واسعا