الحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
💢 حکمت ۲۷۰ 💢
🔸ذُکرَعند عمران الخطاب فی ایامه حِلیُ الکعبه ....
در خلافت عمر بن خطاب در یک گفتگویی که امیرالمومنین صلواة الله علیه حاضر بود.
عده ای گفتند به خلیفه دوم ، ای عمر این زیور و آلات کعبه را بفروش برسان و آنرا صرف تجهیزات و تقویت سپاه اسلام قرار بده.
کعبه با قداستی که دارد چه نیاز به زیور آلات دارد. خرج سپاه اسلام شود آجر آن بیشتر است.
حلی الکعبه : قبل از اسلام در میان ادیان گذشته کعبه جایگاه مقدسی بوده و آئینهای توحیدی گرایش به کعبه داشتند.
در میان غیر موحدین هم کعبه جایگاه پیدا کرد .
گویا هرگاه میخواستند به موحدین احترام گذارند به کعبه احترام نشان می دادند.
از قبل اسلام در میان پادشاهان ، اشراف ، روسای قبایل اجناس قیمتی و الماس گرانبها به کعبه اهدا می کردند.
بنقل تاریخ دو شاخ قوچی که برای ذبح حضرت اسماعیل آمده بود بعنوان شی مقدس در کعبه نگهداری میشد.
این اجناس قیمتی تا عصر معاصر قبل از وهابیت در کعبه بود.افرادی بودند بعنوان خادم که این میراث را حفاظت می کردند.
از نظر مادی ارزش فوق العاده ای داشت از نظر معنوی آثار فرهنگی و تمدن بود.
بعد از حاکمیت وهابیت سعودی همه ناپدید شدند.
🔸فهَمَّ عمر بذالک وسَألَ عنه امیرالمومنین
عمر با شنیدن این درخواست پیشنهاد را پذیرفت و عزم جزم کرد که اجرایی کند.
از امام سوال کرد نظر شما چیست؟
🔸فقال امیرالمومنین: اِنَ القرانَ اُنزلَ علیَ النبی ...والاموالُ اربعه
فرمود: زما نیکه شریعت آمد و قرآن بر پیامبر نازل شد چهار نوع اموال را خدا ذکر کرد و احکام آن را برای مردم بازگو نمود.
🔸اموالُ المسلمین فقَسَمَها بینَ الورَثَةِ فی الفرائض
اموال شخصی مسلمین، خانه، باغ ، مسکوکات،
طبق واجبات اموال بجا مانده ، هر کدام بنابر طبقه [ دختر ، پسر، همسر ، پدر و مادر] ارث خاصی برخوردار میشوند.
🔸والفَیُ فَقَسَمَهُ علیٰ مُستَحِقِیهِ
قسم دوم غنائم جنگی ، ابزار و وسائل جنگها که پیامبر بین مجاهدان تقسیم میکرد.
🔸والخمسُ فوَضَعَهُ اللهُ حیثُ وضَعَه
قسم سوم خمس بود که چه کسانی بدهند و چه کسانی خمس بگیرند. حکم آنها بیان شده.
🔸والصَدقاتُ فجَعلَهاَ اللهُ حیثُ جعَلَها
صدقات [زکات واجب و مستحب] چه کسانی زکات بدهند و چه کسانی مستحق صدقه هستند.
🔸وکانَ حَلیَُ الکعبه فیها یومئذٕ فتَرَکهُ اللهُ علی حالِهِ
به هنگام آمدن شریعت زیور و زینتهای کعبه در جای خود بود. ولی خدای متعال حکمی در مورد آنها صادر نکردو آنها را رها کرد.
🔸 ولم یَترکهُ نسیاناً ولم یَخَف علیه مکاناً
اگر خدا چیزی نگفت نه اینکه از یاد رفته باشد و بر خدا هم پوشیده باشد!!
و نه جای کعبه پنهان بود.
وقتی حکمی صادر نکرده, نمیشود آنها را خرج کرد.
🔸فَاَقِرَّهُ حیثُ اَقَرَّهُ اللهُ و رسولهُ
ای عمر قرار بده زیور آلات کعبه را همانگونه که خدا و پیامبر قرار دادند.
🔸فقال عمر لولاک لَافَضَحنا
یا علی اگر تو نبودی ما مفتضح میشدیم و کاری که نباید انجام شود انجام می دادیم و موجب ذلت و خواری دنیا و آخرت ما میشد.
🔸و تَرَکَ الحِلیَ بحالِهِ
و عمر زیور و زینتها را بحال خود رها کرد و دنبال آن نگرفت.
طبق فتوای فقها این جمله حضرت در یک زمان خاص کارکرد داشته .
و هیچ دلیلی هم بر حرمت فروش اشیا کعبه نیست.
توجه عمده روی جمله خلیفه است « لولاک علی لافضحنا»
مرحوم علامه امینی [ رحمة الله] در الغدیر موارد مختلفی از خلیفه آورده که اقرار کرده و از علی تعریف کرده.
« اگر علی نبود عمر حتماً گمراه میشد»
« خدایا مبادا عمر را زنده نگهداری و معضلی پیش آید و علی نباشد. در مشکلی که علی نباشد دست و پای خود گم می کنم ،او میتواند معضلات را حل کند»
« خدا مرا در سرزمینی نبرد که علی در آن سرزمین نباشد من مفتضح میشوم»
« پناه میبرم به خدا از مشکلی که در آن زمان علی نباشد تا مشکل را حل کند.»
« عاجزند زنان که فرزندی چونان علی بیاورند و اگر نبود علی عمر بارها و بارها به هلاکت می افتاد»
« هر حرفی از من شنیدید برای علی بازگو کنید که حرف مرا تایید میکند اگر موافق بود حرف من درست، و اگر تایید نکرد حرف من اشتباه است»
علامه امینی همه ی این جملات را از کتاب اهل سنت آورده ، نه پنهان بوده و نه حرف دل ،
بلکه همه به زبان اقرار شده.
ابن ابی الحدید در ابتدای شرح نهج خود می گوید:
عمر که از نظر فهم ، درک ، عقل پایین بود خلیفه شد و علی که افضل بود ترک و رها شد.
خدا را سپاس می گویم انسانهای نابلد و پایین را بالا برد و علی که در اوج بود خانه نشین کرد.
خدا میداند و خدا اراده کرد که خلفا در رأس قرار بگیرند.
💢 حکمت ۲۷۱ 💢
🔸رُفعَ الیه رجلانِ سَرَقا مِن مالِ الله
دو نفر را به جرم دزدی از بیت المال خدمت حضرت آوردند.
🔸احدُهما عبدٌ مِن مالِ الله
فرمود یکی از این دو نفر بردهٔ بیت المال بود.
خرج او از خزانه داده میشد و او مأمور نظافت و کارهای خزانه بود.
برده ای که صاحب خاصی نداشت و صاحب او بیت المال بود.
🔸والاخرُ مِن عُرضِ الناس
و نفر دوم هم برده بود اما صاحب خاصی داشت.
🔸فقال، اما هذا من مالِ الله ولا حَدَّ علیه ...
کسی که برده بیت المال است و مالی از بیت المال به دزدی خورده حد بر او جاری نیست و دست قطع نمیشود.
🔸و امّا الاخرُ فعلیهِ الحدّ فقَطَعَ یدَهُ
نفر دوم که بردهٔ دیگری ست حد را جاری و انگشت دست او قطع شد.
نکته : دو حکم برای دو سارق در یک لحظه
یکی از اموال بیت المال همین شخص برده بود و بقیه اموال طلا ، شتر ، گوسفند.
و این برده مسئول حراست از بیت المال.
یکی از شرایط دست قطع در دزدی اینست که، دزدی بحدی معین باشد و از مکان بسته و مخفی بردارد براو حد جاری میشود.
واین برده مکان بسته نبوده رفت و آمد داشته کلید دار بوده ،
فقط مجازات میشود نه قطع انگشت.
در کتب فقهی شانزده شرط برای قطع دست سارق آمده با هر دزدی دست قطع نمی گردد.
اما تنبیه ، تبعید ، شلاق ، زندان دارد.
شخص دوم چون از مخفی گاه و بیش از حد معین دزدی کرده بر او حد جا ی شد.
اللهم اکرمنا بکرامة القران
ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن
از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد
از ورق گردونی لیل و نهار اندیشه کن