بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
اِنقضیٰ هذا الفصلُ الغرائب
احادیث غرایب تمام شد و مجدد برگشتیم به ادامه حکمتها
💢 حکمت ۲۶۱ 💢
🔸لما بلغهُ اِغارةُ اصحاب معاویه ....
زمانیکه به حضرت خبر رسید که یاران معاویه به شهر آلانبار حمله کردند حضرت در حالیکه پیاده بود از کوفه بیرون آمده خود را به نُخیله رساند. [ منطقه ای در اطراف کوفه که جنگ نهروان با خوارج بود]
در منطقه ای که پادگان نظامی ، انبار اسلحه ، و محل آموزش نظامی بود مردم آنجا اطراف حضرت را گرفتند.
🔸قالوا: یا امیرالمومنین نحنُ نَکفیٖکَهم
گفتند یا علی ما خود را از دشمنان کفایت می کنیم. حال که دشمن سر درآورده حساب آنان را می رسیم. خیالتان راحت باشد.
🔸فقال: والله ما تَکفونَنی انفسَکم فکیف تَکفُو نَنی غیرَکم
والله شما هنوز خیال مرا از خودتان راحت نکردید ، از خود شما هنوز دل نگرانم.
چطور میتوانید شر دیگران را دفع کنید.
شما خود هنوز سربراه نشده سخن مرا گوش نمی دهید.
چگونه انتظار داشته باشم که شما حلال مشکل باشید. در حالیکه شما سبب درد من هستید.
درد با درد مداوا نمیشود.
به شما نمیتوان اتکا کرد.
[شبیه این جملات در خطبه ۲۷ ]
🔸اِن کانتِ الرعایا قبلی لَتَشکوا حَیفَ رُعاتِها
همیشه به این منوال بوده که رعیت از دست ظلم حاکمان فریادشان بلند است و از حاکم جامعه گلایه دارند.
🔸 فاِنی آلبوم لاَشکوا حیفَ رَعیَتی
امروز که حکومت بدست من افتاده حاکم از دست مردم شکایت دارد.
من شکایت مردم دارم از ظلمی که در حق من روا میدارند.
با رعایت عدالت ما ، شما سوء استفاده میکنید.
🔸کاَنَنی المَوقُودُ و هُمُ القادةَ اَوِ المَوزُوعُ و همُ الوَزَعَة
برعکس شده ، مانند این می ماند که آنان پیشوا هستند و من پیرو.
گویا من باید حرف شما را بشنوم و مردم حاکم باشند.
مانند اینکه، حکم بر علیه من صادر شده و من محکوم هستم در حالیکه باید من امر کنم و شما اطاعت و فرمانبردار باشید.
عدالت علی کار را بجایی رسانده که شما به علی ظلم می کنید.
سید رضی رحمة الله :
گفتگویی در این قسمت صورت گرفته که بخشی از آن در خطبه ۲۷ آورده شده.
🔸تقدَم الیه رجلانِ .....فَمُرنا باَمرِک یا امیرالمومنین نَنفُذ لهُ
دو برادر جلو آمده به حضرت گفتند ما هر دو برادر در اختیار شما، هر امری بفرمایید پا در رکاب هستیم.
🔸فقال: و اَینَ تَقَعانِ مما اُریدُ
فرمود ، آنچه من اراده کرده ام بر زمین زدن معاویه است ، برقراری امنیت در مرزهاست.
از شما دو نفر بتنهایی کاری بر نمی آید.
باید همه دست بدست هم ، جامعه یکدست و همراه باشند تا اراده من تحقق ببخشد.
مردم در مسیر و مطیع نباشند ، جمعیت با هم حرکت نکنند شکست قطعی است پیروزی با جمع حاصل میشود.
[آنچه مربوط به این حکمت در خطبه ۲۷ آمده.]
یاران معاویه به شهر آلانیار رسیده غارت کردند، کشتند و بردند.
بارها بشما گفتم ، شب و روز دعوت کردم قبل از حمله دشمن دفاع کنید نه اینکه دشمن وارد بر شهر بشود تازه بفکر دفاع باشید.
به والله قسم هر جامعه ای دست بر دست گذارد دشمن وارد بر شهر شود شکست خورده اند ولو اینکه دشمن را دفع کنند امنیت شهر را نابود کردند .
شما آنقدر ذلیلانه تعلل کردید یکی یکی شهر و روستا بدست آنان فتح شد تا وارد الانبار شدند و والی شهر حسّان را کشتند ، سربازان را سر بریدند هر چه بود غارت و نابود کردند.
بما خبر رسیده یکی از دشمنان وارد خانه زن یهودی شده که در ذمهٔ حکومت اسلام زندگی می کرده، خلخال و گوشواره او در آورده و در این شهر یک مرد نبوده از این زن دفاع کند.
فقط او التماس و فریاد خواهی داشته [ استرحام ] که به او رحم کنند و کسی کمک نکرده است.
دشمنان رفتند هر چه بود بردند در حالیکه یک خراش به مهاجمین وارد نشد چون یک مرد نبود مقابله کند فقط حسّان بود که او را زودتر کشتند.
اگر یک نفر مسلمان پیدا شود که از این داغ بمیرد من او را ملامت نمی کنم.
سزاوار است که در چنین داغی مردان بمیرند.
ما گذشته ی شما را دیدیم چرا نشستید.!!
تعجبی عجیب از شما وجود مرا گرفته است که غم را به علی وارد می کنید.
معاویه در مدار باطل است ولی اطراف او را احاطه کرده گوش بفرمان و مطیع او هستند.
اما من هر چه می گویم شما نمی شنوید.
این غم و غصه دارد.
آف برشما ، چه شده بر شما اینگونه شده آید.
دشمن حمله ، غارت ،سرقت میکند نگاه می کنید.
خدا عصیان میشود.شما به آن راضی هستید.
در یک فرصت دیر عده ای بپا خواسته، بسمت آلانبارحرکت کردند اما به معاویه نرسیدند. و آنها بسلامت به دیار خود برگشتند.
حرمت حکومت علی شکسته شد.
امنیت حکومت علی زیر سوال رفت
حرکت شما هم عملا سرانجامی نداشت.
💢 حکمت ۲۶۳ 💢
🔸انَ الحارث بن حوط فقال : اَتَرانی اَظُنُ اصحاب الجمل کانوا علی الضلاله
در جریان جمل حارث حوط که از عوام الناس و خود را یار علی می دانست اما علی را نشناخته بود.روزی بر حضرت وارد شد و گفت:
یا علی تو فکر می کنی من اصحاب جمل را گمراه می دانم!!
نظر من در مورد این اصحاب منفی ست!!
🔸فقال: یا حار، آنک نَظَرتَ تَحتَکَ ولم تَنظُر فوقَک فَحِرتَ
فرمود، ای حارث اشتباه تو اینست که به زیر دست خود نگاه می کنی و الگو می گیری
از کسانی مشورت گرفتی که از تو هم پایین تر و قدرت تحلیل وقایع را ندارند.
تو به ما فوق خود نگاه نکردی ،تو به یاران پیامبر نظر نکردی ،چه کردند، از آنان الگو و مشورت نگرفتی.
چون از افراد فهیم و وزین تحلیل ما وقع نگرفتی متحیر شدی .یک طرف عایشه و زبیر ، و یک طرف علی ، در حیرت ماندی.
🔸اِنک لَم تَعرِفِ الحقَ فَتَعرِفَ اَهلَه
تو اول حق را بشناس، بدان حق چیست. تا بتوانی اهل حق و افراد حق را تشخیص بدهی.
حق کسی هست که قرآن در مدح او سخن گفته، حق کسی هست که حرف عاقلانه میزند مردم با من بیعت کرده بودند.
شما که مقابل من ایستادید بر امام مسلمین خروج کردید
حتی علی را امام ندانستید.
🔸ولَم تَعرِفِ الباطل فَتَعرِفَ مَن اَتاه
تو باطل را نشناختی تا پیروانش را بشناسی.
اول باطل را بشناس تا بتوانی اهل باطل را تشخیص بدهی.
متحیر میشوی که از عایشه بعید است باطل باشد.
افراد معیار حق نیستند.
نمیتوان حق و باطل را با قدر و منزلت افراد سنجید.
چون فلان شخص القاب دارد نام مرجع دارد پس حق است. و فلان شخص چون کارگر است و منزلت ندارد باطل است.
اول شناخت حق و باطل مهم است .
بعد هرکس حول محور آن باطل بود باطل است گرچه عایشه یا زبیر باشد.
اگر بر اساس افراد بخواهی حق را تشخیص بدهی متحیر میشوی.
🔸قال الحارث: فاِنی اَعتَزلُ مع سَعد و عبدِالله بن عمر..
حارث گفت یا علی فقط من نبودم که موضع نگرفتم بلکه سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر هم اعلام بی طرفی کردند.
🔸فقال علیه السلام: سعد و عبدالله لَم یَنصُرَ الحقّ ولَم یَخذُلاَ الباطل
فرمود: اشکال تو همین است که از آنها پیروی کردی .
سعد و عبدالله کار درستی نکردند کناره گرفتند.
شما حق را ضایع کردید و باطل را هم خوار نکردید.در برابر باطل سکوت کرده موضع نگرفتی. در واقع حق ضایع شده است.
عبدالله و سعد خود متهم هستند چرا چنین موضعی گرفتند. و آنها اسوهٔ تو شدندو از آنان تبعیت کردی..
ایچنین به حیرت افتادی.
اللهم اجعلنا من العاملین بطاعتک
خدا خیرتان دهد
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد به غیر تو ننگ است یا علی مددی