🔻عُجبُ المَرءِ بنفسِهِ اَحدُ حُسادِّ عقلِهِ یکی از راهزنان طریق عقل عُجب است. بیماری خطرناکی بنام عجب که خود را بیش از آنچه هست ببیند و دچار خود پسندی شود، همین عجب به عقل حسادت می کند.
همانطور که حسود حاضر نیست نعمتی را دست دیگران ببیند همه نوع کوششی را انجام میدهد تا آن نعمت سلب شود.
عقل هم یک نعمت ذی قیمت و عجب تشبیه به شخص حسود که حاضر نیست عقل را ببیند..
در جایی که عجب باشد اگر عقل کار کند عجب فضا را تیره و تار میکند که عقل نتواند تشخیص درست داشته باشد.
کسی که خود را عالم و دیگران را جاهل میداند ،در چنین فضای عجب عقل کار نمیکند. عقل توصیه به تجربه ، مشاوره و آراء دیگران دارد اما عجب ممانعت میکند. در چنین فضایی عقل ذیل عجب قرار میگیرد.
💢 حکمت ۲۱۳ 💢
🔻اِغضِ علیَ القَذیٰ و الا لَم تَرضَ اَبَدا چشم خود را کوتاه و محدودهٔ دید را کمتر کنید بر حوادث تلخ روزگار، چشم ببندید تا برای همیشه احساس رضایت و خوشنودی داشته باشید. اگر تلخی و ناکامی روزگار دیده نشود زندگی سرشار از آرامش و از جهت روحی آرام خواهید بود.
اگر مشکلات روزگار درشت دیده شود کام انسان را تلخ میکند. آرامش در ندیدن تلخی و کوچک دیدن ناکامی هاست.
امام صادق علیه السلام : اکثر بهشتی ها آبله هستند. اصحاب پرسیدند یعنی دیوانه ها که تکلیف ندارند وارد بر بهشت میشوند. فرمود خیر. کسانیکه از رنجها، درها ، گرفتاریها خود را به ندیدن میزنند[ تغافل]
فقر را می چشد اما خود را به ندیدن میزند.گویا اصلا فقر نیست. گویا نسبت به سختی ابله هستند. ابله چگونه نمیفهمد و نادان است.اینان به شدائد وگرفتاری اینگونه آند.
گرفتاری را می بیند ولی طوری برخورد میکند گویا هیچ نیست. آرام میشود این رضایت و آرامی تا بهشت ادامه پیدا می کند. بیشتر ساکنان بهشت گرفتاری دنیا را ندیدند.
💢 حکمت ۲۱۴ 💢
🔻مَن لاٰنَ عَودُهُ کَثُفَت اَغصانُهُ کسی که نرم و لیّن باشد شاخ و برگ او فراوان است.
شاخهٔ نرم، برگ و بر آن فراوان است کنایه است ،هرکس اهل لطف ، مرحمت باشد دوستان او زیاد است.
ساقهٔ درخت خشک مانند چوب خشکی بر زمین افتاده کسی انتظار ندارد در بهار سبز شود.
حقیقت وجود انسان انعطاف پذیر و اهل محبت و مراوه باشد اطرافیان و دوستان او فراوان خواهد بود.
نکته : الف) ساقه محکم یعنی دارای اصل و نسب باشد ریشه های نسبی او محکم باشد. ب) ساقه، پیوسته با رطوبتی بنام عطوفت و محبت نرم و مرطوب باشد تا خشک نشود. ج) اطرافیان زیاد، حکایت از اثر گذاری دارد.
محمد عبدوه شارح نهج البلاغه: این حکمت راجب مباحث اخلاقی نیست بلکه دستور العمل جسمانی هست. هر کس بتواند سلامتی جسمانی و نشاط جسمی خود را حفظ کند اثر گذاری او بیشتر است.
💢 حکمت ۲۱۵ 💢
🔻الخِلافُ یَهدِمُ الرَأی مخالفتها باعث میشود که تصمیم و تدبیر منهدم شود.
دو معنا وجود دارد. الف) اگر در بین جمعی اعضا نظر سنجی ، معیارسنجی و تصمیمگیری کردند چند نفر هیچ استدلالی نپذیرند وراضی به نظرات دیگران نباشند. از این نشست یک نظر قاطع بیرون نخواهد آمد.
با نظر دادن هر چند مخالف باشد در پایان کار باید پایبند به نظرات بود، باید تسلیم تصمیم جمع بود، مخالفت با جمع صحیح نیست.
جمعی که تعدادی از آنها مدام علم مخالفت بردارد رای و اندیشه محکم از آن نشست صادر نمیشود.
ب) اگر تصمیم قاطع گرفته شد در وادی عمل گروهی مخالفت کنند در تصمیم تشکیک ایجاد کردند. آن وحدت هیچگاه محقق نمیشود.
در حکومت حضرت هم از این موارد بوده بعد از تصمیم گیری گروهی مخالفت کرده ، عده ای را دلسرد ، ته دل را خالی میکردند و نهایت نتیجه خوب جواب نمیداد. تصمیم با شک و شبهه یا نمیرسد یا دست و پا شکسته میرسد.
- بعداز تصمیم نظر غالب باید پذیرفته شود. - در وادی عمل ولو با مخالف بودن، باید همراهی و یا سکوت کرد.
💢 حکمت ۲۱۶ 💢
🔻مَن نالَ اسْتَطالَ کسی که به نوا ، عنوان، سرمایه رسید به برتری جویی و طغیان دست میزند.
« انَّ الانسانَ لَیَطغیٰ اَن رَاهُ اسْتَغنیٰ » احساس بی نیازی کرد طغیان می کند. بی نیازی در کار نیست اینگونه خیال میکند.
پیشینه ای ندارند یکباره به مسئولیت رسیدند، آفت برتر بودن، آنها را درگیر و جامعه را هم آفت زده می کنند.
صفت رذیله ایست که حاضر است برای اثبات خود دیگران را دچار سختی کند تا خود اثبات شود.
امام صادق علیه السلام: انسان دست خود را در دهان افعی سمی وارد کند [ مرگ در انتظار اوست] بهتر است از حاجت خواستن از کسی که تا دیروز هیچ نداشت و یکباره به نوایی رسید.
تحقیر و لگد مال میکند. عزت ، شخصیت ، انسانیت را زیر سوال میبرد تا دستگیری کند. چون خود حقیربوده و ذلت نفس داشته، تحقیر میکند.
ابن ابی الحدید راجب این حکمت نظر دیگری دارد. اگر دست دهنده داشته و عطاکتی باعث برتری تو میشود. نالَ عطا کردن ، استطال مرتبه او بالا میرود.
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
💢 حکمت ۲۱۲ 💢
🔻عُجبُ المَرءِ بنفسِهِ اَحدُ حُسادِّ عقلِهِ
یکی از راهزنان طریق عقل عُجب است.
بیماری خطرناکی بنام عجب که خود را بیش از آنچه هست ببیند و دچار خود پسندی شود، همین عجب به عقل حسادت می کند.
همانطور که حسود حاضر نیست نعمتی را دست دیگران ببیند همه نوع کوششی را انجام میدهد تا آن نعمت سلب شود.
عقل هم یک نعمت ذی قیمت و عجب تشبیه به شخص حسود که حاضر نیست عقل را ببیند..
در جایی که عجب باشد اگر عقل کار کند عجب فضا را تیره و تار میکند که عقل نتواند تشخیص درست داشته باشد.
کسی که خود را عالم و دیگران را جاهل میداند ،در چنین فضای عجب عقل کار نمیکند.
عقل توصیه به تجربه ، مشاوره و آراء دیگران دارد اما عجب ممانعت میکند.
در چنین فضایی عقل ذیل عجب قرار میگیرد.
💢 حکمت ۲۱۳ 💢
🔻اِغضِ علیَ القَذیٰ و الا لَم تَرضَ اَبَدا
چشم خود را کوتاه و محدودهٔ دید را کمتر کنید بر حوادث تلخ روزگار، چشم ببندید تا برای همیشه احساس رضایت و خوشنودی داشته باشید.
اگر تلخی و ناکامی روزگار دیده نشود زندگی سرشار از آرامش و از جهت روحی آرام خواهید بود.
اگر مشکلات روزگار درشت دیده شود کام انسان را تلخ میکند.
آرامش در ندیدن تلخی و کوچک دیدن ناکامی هاست.
امام صادق علیه السلام : اکثر بهشتی ها آبله هستند.
اصحاب پرسیدند یعنی دیوانه ها که تکلیف ندارند وارد بر بهشت میشوند.
فرمود خیر.
کسانیکه از رنجها، درها ، گرفتاریها خود را به ندیدن میزنند[ تغافل]
فقر را می چشد اما خود را به ندیدن میزند.گویا اصلا فقر نیست.
گویا نسبت به سختی ابله هستند.
ابله چگونه نمیفهمد و نادان است.اینان به شدائد وگرفتاری اینگونه آند.
گرفتاری را می بیند ولی طوری برخورد میکند گویا هیچ نیست. آرام میشود
این رضایت و آرامی تا بهشت ادامه پیدا می کند.
بیشتر ساکنان بهشت گرفتاری دنیا را ندیدند.
💢 حکمت ۲۱۴ 💢
🔻مَن لاٰنَ عَودُهُ کَثُفَت اَغصانُهُ
کسی که نرم و لیّن باشد شاخ و برگ او فراوان است.
شاخهٔ نرم، برگ و بر آن فراوان است کنایه است ،هرکس اهل لطف ، مرحمت باشد دوستان او زیاد است.
ساقهٔ درخت خشک مانند چوب خشکی بر زمین افتاده کسی انتظار ندارد در بهار سبز شود.
حقیقت وجود انسان انعطاف پذیر و اهل محبت و مراوه باشد اطرافیان و دوستان او فراوان خواهد بود.
نکته :
الف) ساقه محکم یعنی دارای اصل و نسب باشد ریشه های نسبی او محکم باشد.
ب) ساقه، پیوسته با رطوبتی بنام عطوفت و محبت نرم و مرطوب باشد تا خشک نشود.
ج) اطرافیان زیاد، حکایت از اثر گذاری دارد.
محمد عبدوه شارح نهج البلاغه:
این حکمت راجب مباحث اخلاقی نیست بلکه دستور العمل جسمانی هست.
هر کس بتواند سلامتی جسمانی و نشاط جسمی خود را حفظ کند اثر گذاری او بیشتر است.
💢 حکمت ۲۱۵ 💢
🔻الخِلافُ یَهدِمُ الرَأی
مخالفتها باعث میشود که تصمیم و تدبیر منهدم شود.
دو معنا وجود دارد.
الف) اگر در بین جمعی اعضا نظر سنجی ، معیارسنجی و تصمیمگیری کردند چند نفر هیچ استدلالی نپذیرند وراضی به نظرات دیگران نباشند.
از این نشست یک نظر قاطع بیرون نخواهد آمد.
با نظر دادن هر چند مخالف باشد در پایان کار باید پایبند به نظرات بود، باید تسلیم تصمیم جمع بود، مخالفت با جمع صحیح نیست.
جمعی که تعدادی از آنها مدام علم مخالفت بردارد رای و اندیشه محکم از آن نشست صادر نمیشود.
ب) اگر تصمیم قاطع گرفته شد در وادی عمل گروهی مخالفت کنند در تصمیم تشکیک ایجاد کردند.
آن وحدت هیچگاه محقق نمیشود.
در حکومت حضرت هم از این موارد بوده بعد از تصمیم گیری گروهی مخالفت کرده ، عده ای را دلسرد ، ته دل را خالی میکردند و نهایت نتیجه خوب جواب نمیداد.
تصمیم با شک و شبهه یا نمیرسد یا دست و پا شکسته میرسد.
- بعداز تصمیم نظر غالب باید پذیرفته شود.
- در وادی عمل ولو با مخالف بودن، باید همراهی و یا سکوت کرد.
💢 حکمت ۲۱۶ 💢
🔻مَن نالَ اسْتَطالَ
کسی که به نوا ، عنوان، سرمایه رسید به برتری جویی و طغیان دست میزند.
« انَّ الانسانَ لَیَطغیٰ اَن رَاهُ اسْتَغنیٰ »
احساس بی نیازی کرد طغیان می کند.
بی نیازی در کار نیست اینگونه خیال میکند.
پیشینه ای ندارند یکباره به مسئولیت رسیدند، آفت برتر بودن، آنها را درگیر و جامعه را هم آفت زده می کنند.
صفت رذیله ایست که حاضر است برای اثبات خود دیگران را دچار سختی کند تا خود اثبات شود.
امام صادق علیه السلام:
انسان دست خود را در دهان افعی سمی وارد کند [ مرگ در انتظار اوست] بهتر است از حاجت خواستن از کسی که تا دیروز هیچ نداشت و یکباره به نوایی رسید.
تحقیر و لگد مال میکند. عزت ، شخصیت ، انسانیت را زیر سوال میبرد تا دستگیری کند.
چون خود حقیربوده و ذلت نفس داشته، تحقیر میکند.
ابن ابی الحدید راجب این حکمت نظر دیگری دارد.
اگر دست دهنده داشته و عطاکتی باعث برتری تو میشود.
نالَ عطا کردن ، استطال مرتبه او بالا میرود.
مانند« الجود حارث الاَعراض حکمت ۲۱۱»
جود و بخشش نگهبان آبروست.
اللهم اجعلنا وقفاً علی طاعتک