حکمت ۱۶: همه حوادث و امور تسلیم تقدیر خدا هستند.
وانچنان در مقابل تقدیر خاضعند که گاهی تدبیر به مرگ تبدیل میشود.
شما تدبیر میکنید برای حفاظت خود که نمیرید و کار درستی هم بوده ، اما همان عامل و تدبیر باعث از بین رفتن شما میشود.
اصل اول قرآن اینست.
« و اَن لیسَ للانسانِ الا ما سَعیٰ نجم -۳۹ »
هرچه تلاش کنید با توجه ، کوشش ، آینده نگری ، بدنبال آن هستید همان برای شما خواهد شد.
در عالم هم جبر است هم اختیار.
نه جبر مطلق است که همه کاره خدا و ما بی اختیار ، ونه اختیار مطلق که خدا هیچ کاره باشد و تنها اراده ی بشر باشد.
هر کدام در جای خود برقرار است.
وظیفه شما برنامه ریزی ، نسبت به اینده تصمیم گیری صحیح ، ولی اینگونه نیست که هر چه خواستید همان بشود.شاید طور دیگری رقم بخورد.
شی یی که در ظاهر نفع دارد اما باطن آن مضر باشد.
بیان این حکمت بر دونوع :
الف) در عین حال که انسان اختیار دارد ولی تدبیر خدا بر اراده ی انسان حاکم است.
خواسته بشر باید از فیلتر خدا عبور کند.
اختیار و اراده در طول اراده خداست.
ب) انسان چون به باطن امور آگاهی ندارد تدبیر او به بواطن امور نیست. عالم ظاهر می بیند و بی خبر از باطن.
غذای تقویتی جسم، وجود سم در آن و بیخبری از آن سبب مرگ میشود.
حکمت ۱۷ : تغییر دهید محاسن خود را با رنگ که سفید نباشد وشباهت به یهود نداشته باشید.
یک نفر از امام علی ع سوال کرد اگر این روایت درست است چرا شما محاسن خودرا خضاب نمی کنید؟
پاسخ : زمانیکه پیامبر این امر واجب را به دوش مسلمین گذاشت ،جمعیت مسلمین قلیل بود.
الان وضعیت تفاوت کرده ،مرزهای اسلام گسترش یافته و توان مسلمین زیاد شده و آسلام ثبوت پیدا کرده.
تعداد مسلمین کم و اکثر میانسال با محاسن سفید، واز طرفی پیران یهود هم با ریش بلند و سفید. پیامبر برای مرعوب یهود تدبیر کرد که محاسن رنگ کنند بدو دلیل:
۱- نشان بر مسلمانی باشد ،و به رخ کشیدن دشمن در میان بود.
۲- با خضاب سن را از دشمن مخفی کردن بود، هیبت و قدرت مسلمانان در چشم مشرکین بیشتر جلوه گری کند.
احکام دو قسمت:
الف) احکامی که هیچ موضوعیتی برای ترک آن نیست مانند حج ، نماز ،خمس،
این احکام تابع موضوعات نیستند.
ب) بعضی از احکام دین در شرایط خاص صادر شدند ، وقتی شرایط و موضوع تمام شد حکم هم تمام میشود.
این احکام تابع موضوعات هستند.
مانند جریان صدقه دادن به هنگام نجوا کردن با پیامبر ، باید صدقه میدادند تا با پیامبر گفتگو کنند همه رفتند و صدقه ندادند فقط علی ع ماند.چون موضوع تمام شد حکم هم منسوخ میشود.
یاعلی
💢 حکمت ۱۸ 💢
🔻 فی الذینَ اِعتَزَلوا القِتالَ معَهُ خَذَلُو الحقَ و لَم یَنصُرُ الباطل
به جریانی در جمل اشاره دارد.
در آستانه شکل گیری جمل هفت نفر از اشخاص مطرح [ ابوموسی ، سعد ابی وقاص] کناره گیری کرده و استدلالشان این بود که این جنگ برادر کشی ست. به هر دو طرف کمک نکرده ساکت ماندند.
حکمت اشاره به آنها دارد به زعم خود کمک دو طرف نکردید اما حتماً یک طرف را کمک و طرف دیگر را ضرر زدید..
عالم بر مدار حق و باطل می چرخد وقتی این دو درگیر شدند حد وسطی وجود ندارد.
باید حق را طرفداری کرد .
سکوت بمنزله بیطرفی نیست.بمثابه خوار کردن طرف حق است. طرفداران علی را خوار کردند [ خذَلوا الحق]
از طرفی به دشمن کمک ظاهری نکردند، اما کمک باطنی شد.
به میزان آمدن افراد شاخص تلفات جمل را کمتر می کرد.در درگیری حق و باطل طرف حق گرفته نشود حتما طرف باطل گرفته میشود.بیطرفی و حد وسطی وجود ندارد.
💢 حکمت ۱۹ 💢
🔻مَن جَریٰ فی عِنانِ اَمَلهِ عَثَرَ باَجَلِه
کسی که سست کند افسار آرزوهایش را ، این شخص می لغزد و به هلاکت میرسد.
انسان آرزوها را رها کند به هر جا که اشتیاق و کشش پیدا کرد برود ، بدون حد و مرز دنباله رو آمال باشد قطعا بهلاکت خواهد رسید.
روایت خود امام : الاَملُ سلطانُ الشیاطین قلوبُ الغافلین
آرزوها یک وسیله ایست که که شیطان را در جان انسان مسلط می کند.
آرزوهایی که فقط خیالند و در واقعیت رسیدن به آنها ممکن نیست.بآرامی دل را دچار غفلت می کند.
💢 حکمت ۲۰ 💢
🔻اَقیلُوا ذَوِی المُرُوآتِ عَثَراتِهِم
هر انسان جوانمرد و با شرفی که در کنار همه خوبیها چند لغزش داشته ، عذر او را بپذیرید.
به سابقه خوشنامی او نگاه کنید سابقه ی او را زیر سوال نبرید. بلکه لاحقه ی او و آن خطای سرزده را اشتباه بدانید و عذر را از او پذیرا باشید.
🔻فما یَعثُرُ متهم عاثِرٌ الا و یَدَهُ بیَدِالله یَرفعٌهُ
هیچ عاثری نیست وقتی با لغزشی زمین خورد مگر اینکه خداوند دست او را می گیرد و بلند می کند.
سه نکته مهم :
۱- کسی معصوم نیست. احاد مردم با همه تدین احتمال صدور خطا هست.
۲- وظیفه ما در قبال دیگران، دیدن طرف خوبی آنهاست، نه اینکه اشتباه آنها اول دیده شود..
۳- خدا مدافع است، در هر شرایطی دست دراز کرده تا دست زمین خورده را بگیرد.
اللهم الرزقنا قلباً تقّیا
حکمت ۱۶تا۲۰:
- به تباهی کشاندن انسان با تدبیر و برنامه ریزی هایش به علت عدم آگاهی به باطن امور و در مقابل نشأت گرفتن قضا و قدر, از علم خدا به باطن امور .
_ تغییر احکام انجام برخی امور مانند خضاب کردن پس از رسول اکرم (ص).
_ لغزش و هلاکت قطعی انسانی که اختیارش را به دست آرزوهایش داده .
_در دعوای بین حق و باطل ،بی طرفی یعنی در جبهه باطل بودن .
_ زیر سوال نبردن سابقه انسانهای دیندار با پیشینه و شخصیت خوب در هنگام لغزششان و گذشت از خطای ایشان .