موضوع: زیاد بن ابیه+نسب نامشخص زیاد+تاثیر حب به مال در انحراف+دفاع امیرالمومنین از غیرت+معاویه شیطان است+غفلت راه نفوذ شیطان+حرف ناروای ابوسفیان در مورد زیاد بن ابیه+زیاد بعد از عمری مجاهدت به معاویه پیوست+نقش مال حرام در تربیت فرزند+عبیدالله بن زیاد از قتله کربلا+روضه عبدالله بن الحسن
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ۴۴:
مخاطب زیاد بن ابیه
از زیاد بن ابیه آنچه که در تاریخ مشهور است ،پدر ومادر او هر دو عبد و کنیز بودند حاصل زندگی آنها فرزندی بنام زیاد است.
چون پدر او برده بود و ناشناخته ، در معرفی او ,زیاد, فرزند چه کسی و کدام ,زیاد, مشکل بوجود آمده بود.
در تاریخ او را معروف کردند به زیاد بن ابیه ، زیاد پسر پدرش معروف شد. اهل یمن بود و بعد هم مسلمان شد.
ابو سفیان در یک سفر تجاری به یمن مرتکب زنای محصنه شد و بعد از آن زیاد بدنیا آمد.
تا اینکه زیاد بزرگ و بزرگتر شد و اسلام آورد و یک سخنور ماهر و چیره ،در یک مجلس مشغول به سخنوری بود.
یک نفر بلند گفت: زیاد حیف که پدر تو مشخص نیست ،نسب درستی نداری وگرنه با مهارت سخنوری، یکی از خطبای بزرگ عرب میشدی.
ابوسفیان و امیرالمومنین علیه السلام در مجلس حاضر بودند. ابوسفیان در جلسه بلند شد و گفت دیگر این سخن را نگو زیاد پسر من است.
و بر خطا و گناه خود در میان جمع، چنین اقرار میکند که گرفتار چنین محرماتی هست و براحتی هم بیان میکند .
به انحطاط کشیده شدن یک جامعه و حکومت اسلامی را نشان میدهد.
امام علی (ع) شدیدا برخورد میکند.
میفرماید.طبق قواعد دینی وقتی زن و مرد ازدواج میکنند بچه آنها به پدر ملحق میشود،گر چه مادر یک خلافی هم کرده باشد. ولی فرزند به پدر ملحق میشود.
زیاد, سخنور ماهر و مدیر لایق بود و از یاران امام و در تمام جنگها حضور داشت و حمایت می کرد. امام علیه السلام او را به فرمانداری انتخاب کرد.
معاویه این وضع را دید بفکر افتاد چگونه او را از دست امام خارج کرده، بنفع خود بدست آورد.
نامه ای برای زیاد بن ابیه نوشت: تو خود میدانی که من و تو باهم برادریم ، من پسر ابوسفیان و تو هم پسر ابوسفیان هستی. ما را به علی چکار!!
بسمت من بیا هم از جهت مالی تو را تامین می کنم و هم این ننگ را از تو برمیدارم .
نامه معاویه به دست زیاد ، وخبر ان به امام رسید، این نامه ۴۴ را نوشت.
سرانجام زیاد با سابقه خوبی که داشت بعد از صلح امام مجتبی علیه السلام معاویه او را تطمیع کرد و از نظر نسب مردم او را تحقیر می کردند ، اعلام کرد بجای زیاد بن ابیه اورا زیاد بن ابی سفیان صدا بزنید.
همنشین شدن با معاویه و حاصل لقمه حرام او سبب شد .صاحب فرزندی شد بنام عبید الله بن زیاد که در جریان کربلا از قتله سید الشهدا بود.
▪️ *قد عَرَفتُ ..کتَبَ الیکَ یَستَزِلُ لُبَّکَ و یَستَفِلُّ غَربَکَ*
با خبر شدم که معاویه برای تو نامه نوشته، میخواهد عقل تو را بفریبدو تورا به خطا بکشد.
تورا بشکند و تصمیم تو را سست کند.
تو از طرف من ماموریت داری و او می خواهد در کمک کردن به من این تصمیمگیری تو را از بین ببرد.
▪️ *فاَحْذَرهُ فانما هو شیطان یَأتِی المَرءَ من بینَ بدیه ومن* *خلفِه...*
از او بپرهیز ، او همان شیطان است.
از روبرو ، پشت ، راست و چپ می آید.
قران در مورد شیطان میفرماید
*« لَاٰتیَنَهُم مِن بینِ ایدیهم و مِن خَلفِهِم و عن اَیمانِهِم و عن* *شَمائِلِهِم ولا تَجِدُ اکثرَهُم شاکرین اعراف - ۱۷ »*
وعده شیطان است که از جلو ،پشت سر ، راست و چپ وارد می شوم و اکثر بندگان را شاکر نمی یابی.
▪️ *لِیَقتَحِمَ غِفلَته و یَستَلِبَ غِرَّتَه*
شیطان معاویه از هر سو بسمت تو حمله ور می شود تا در لحظه غفلت تو را به چاه بیندازد.
در صدد است هوش تو را غارت کندو در حالت جهل قرار بدهد.
▪️ *وقد کان مِن ابی سفیان فی زَمَنِ عمر بن خطاب فَلتَةً مِن حدیثِ النفسِ*
در زمان عمر بن خطاب ابو سفیان یک حرف نامربوطی زد که از حدیث نفس بود هیچ پشتوانه محکم و حقی نداشت.
▪️ *و نَزغَةٌ مِن نَزَغاتِ الشیطانِ*
حرف معاویه از وسوسه های شیطان بود.
[ همان حرفی که زیاد فرزند ابوسفیان است]
حرف او مبنای دینی و انسانی ندارد و کاملا مردود است.
▪️ *لا یَثبُتُ بِها نَسَب ، ولا یَستَحِقُ بِها اِرثٌ*
اینکه یک نفر اقرار کند او فرزند من است ،در حالیکه پدر و مادر دارد.بهیچ وجه نمیتواند نسب کسی را مشخص کند.
وموجب ارث بردن هم نمی شود.
▪️ *والمُتَعلِقُ بِها کَالواغِلِ المُدَقَعُ*
واغل المدقع حیوان غریبه که جزو گله نیست، در آبشخور خاصی وارد شود ، حیوان غریب را اجازه ورود نمیدهند.
ابوسفیان به گونه ای میخواهد خود را وارد بر این گله کند ولی هیچ راهی برای ورود ندارد .
و ارتباطی بین ابوسفیان و زیادبن ابیه نیست.
▪️ *والنَوطِ المُذَبذَب*
مانند ظرف آبی که در مرکب آویزان است با حرکت مرکب ظرف آب هم حرکت می کند اما هرگز نمیتواند جزء مرکب باشد.
ابوسفیان کسی ست و زیاد هم کس دیگر.
شیطانیان از قضیه ناموسی وارد میشوند و تهدید و تطمیع می کنند.
اللهم اهدنا الی سواء السبیل