موضوع: شرح شهادت محمد بن ابی بکر+محمد فرزند خوانده امیرالمومنین+چهار صفت بارز محمد از دیدگاه حضرت+شکایت امیر المومنین از سه گروه+دوران حکومت برای حضرت سخت تر بود یا دوران خانه نشینی؟+روضه مسلم بن عقیل
بسم الله الرحمن الرحیم۴ شرح نامه ۳۵ : خطاب به عبدالله بن عباس فرماندار بصره :
بعد از شهادت محمد بن ابی بکر در مصر، عبدالله بن عباس از امام جریان محمد و شهادت اورا سوال کرد .
وقتی مالک به مصر نرسید محمد در سمت خود باقی ماند، ولی عمرو عاص عزم جزم کرد در حملاتی به مصر ومحمد تاب مقاومت نیاورد و به شهادت رسید.
سفارش حضرت به محمد «فَاَصحِر لعدوک » در بیرون از شهر با دشمن بجنگ رعایت نشد و مردم همراهی نکردند از خود ضعف نشان دادند تا اینکه دشمن وارد شهر شد. و در داخل شهر هم دفاع جانانه نبود و محمد گیر افتاد.
امام شرح او را در این نامه بیان می دارند. ▪️ *اما بعد فاِنَ مصرَ قدِ افتُتَحَت ...* عبدالله میدانی که مصر به دست دشمنان ما فتح شد.و مصر از دست حکومت علی خارج شد.ومحمد بن ابی بکر که خدا او را رحمت کند به شهادت رسید.
▪️ *فعندَ اللهِ نحتَسَبُهُ* ما اجر و ثواب این مصیبت را از خدا طلب میکنیم که باحسن وجه بپذیرد و پاداش آنرا بما بدهد.
▪️چهار ویژگی برای محمد ابی بکر ذکر میکند. *ولداً ناصحاً* محمد فرزند دلسوزی برای ما بود. *عاملاً کادحاً* فرماندار پر تلاش و زحمتکش بود. *وسیفاً قاطعاً* شمشیر برنده در مقابل دشمن بود. *و رکناً دافعاً* ستون محکم در دفع حمله وشبهات بود. چهار ویژگی از محمد که تعارف و تملق نبود ،حقایقی بود که از پسری او دیده بود. محمد در خانه امام بزرگ شده بود.[ ولداً ناصحا]
مادر محمد اسما بنت عُمیس ، ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود همراه جعفر به حبشه رفت ، در بازگشت به مدینه در جنگ موته جعفر بشهادت رسید،
اسما سه فرزند داشت که خلیفه اول ابابکر اورا به همسری برگزید.حاصل ازدواج محمدبن ابی بکر است.
بعنوان خدمتگذار حضرت زهرا نبود[ در روضه ها نام او آمده ] . او همسر خلیفه بود ولی از نظر محبت به اهل بیت به خانه *حضرت زهرا (س) رفت و آمد می کرد.و در جریان غسل خانم هم حاضر بود.
بعد ازمرگ خلیفه ، حضرت با اسما ازدواج کرد و حاصل آن پسری بنام یحیی بن علی است.
محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه اما در خانه امام بزرگ شده و فرمود او فرزند خوانده من، و کاملا به احوال او آگاهی دارم. و این چهار ویژگی را داشت* . ▪️ *و قد کنتُ حَثَثتُ الناسَ علیٰ لِحاقِه* فهمیدم که عمرو عاص به مصر حمله دارد مردم را برانگیختم ، تشویق کردم به کمک محمد بروید
▪️ *و اَمَرتَهُم بغیاثِهِ قبلَ الوَقعَةِ ...سراً و جهراً* مردم را امر کردم به داد محمد برسید قبل از اینکه واقعه ناگوار پیش آید. در نهان و آشکار دعوت کردم بیاری او بشتابید.
▪️ *عَوداً و بدءاً* از ابتدا جنگ نشده دعوت کردم .وقتی خبر حمله پیچید باز مردم را دعوت کردم از ابتدا تا آخر ولی نیامدند.
▪️ *فمنهمُ الاٰتیٖ کارِهاً* سه گروه از مردم در مقابل من قرار داشتند. گروه اول با نفرات کم امدند اما با اکراه ، گویا با زور و فشار آوردند.
▪️ *و منهمُ المُعتَلُ کاذِبا* گروه دوم مردمی که به دروغ علت تراشی، و ادعای بیماری کردند.
▪️ *و منهمُ القاعِدُ خاذلا* گروه سوم افرادی که بر جای خود نشسته و آمدن و یاری را انکار کردند. ▪️ *اَسئَلُ الله اَن یَجعلَ لی متهم فرجاً عاجلاً* بعد ذکر ماجرا جملاتی به عبدالله بن عباس می گوید. با تمام تضرع از خدا در خواست کردم،ا از دست این مردم، برای من یک راه گشایش قرار دهد. دگر تحمل این مردم ندارم.
▪️ *فوالله لولا طمَعی عندَ لقائی عدویٖ فی الشهادة* بخدا قسم اگر این امید و طمع من نبود که در مقابل دشمن بایستم و در این راه بشهادت برسم اگر آرزوی شهادت در مواجهه با دشمن را نداشتم.
▪️ *لَاَحبَبتُ اَن لا اَبقیٰ معَ یوماً واحداً* بخدا قسم دوست نداشتم یک روز با این مردم باشم .
▪️ *ولا اَلتَقیٖ بهِم ابداً* حاضر نبودم این مردم را دیدار کنم. اگر هستم و مردم را ملاقات میکنم، فقط آن امید مبارزه و آرزوی شهادت است مرا به به زندگی در میان این مردم نگاه داشته، که این مردم خون به دل علی کنند.
اللهم نعوذ بک من شرور انفسنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم۴
شرح نامه ۳۵ :
خطاب به عبدالله بن عباس فرماندار بصره :
بعد از شهادت محمد بن ابی بکر در مصر، عبدالله بن عباس از امام جریان محمد و شهادت اورا سوال کرد .
وقتی مالک به مصر نرسید محمد در سمت خود باقی ماند، ولی عمرو عاص عزم جزم کرد در حملاتی به مصر ومحمد تاب مقاومت نیاورد و به شهادت رسید.
سفارش حضرت به محمد «فَاَصحِر لعدوک » در بیرون از شهر با دشمن بجنگ رعایت نشد و مردم همراهی نکردند از خود ضعف نشان دادند تا اینکه دشمن وارد شهر شد.
و در داخل شهر هم دفاع جانانه نبود و محمد گیر افتاد.
امام شرح او را در این نامه بیان می دارند.
▪️ *اما بعد فاِنَ مصرَ قدِ افتُتَحَت ...*
عبدالله میدانی که مصر به دست دشمنان ما فتح شد.و مصر از دست حکومت علی خارج شد.ومحمد بن ابی بکر که خدا او را رحمت کند به شهادت رسید.
▪️ *فعندَ اللهِ نحتَسَبُهُ*
ما اجر و ثواب این مصیبت را از خدا طلب میکنیم که باحسن وجه بپذیرد و پاداش آنرا بما بدهد.
▪️چهار ویژگی برای محمد ابی بکر ذکر میکند.
*ولداً ناصحاً* محمد فرزند دلسوزی برای ما بود.
*عاملاً کادحاً* فرماندار پر تلاش و زحمتکش بود.
*وسیفاً قاطعاً* شمشیر برنده در مقابل دشمن بود.
*و رکناً دافعاً* ستون محکم در دفع حمله وشبهات بود.
چهار ویژگی از محمد که تعارف و تملق نبود ،حقایقی بود که از پسری او دیده بود.
محمد در خانه امام بزرگ شده بود.[ ولداً ناصحا]
مادر محمد اسما بنت عُمیس ، ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود همراه جعفر به حبشه رفت ، در بازگشت به مدینه در جنگ موته جعفر بشهادت رسید،
اسما سه فرزند داشت که خلیفه اول ابابکر اورا به همسری برگزید.حاصل ازدواج محمدبن ابی بکر است.
بعنوان خدمتگذار حضرت زهرا نبود[ در روضه ها نام او آمده ] .
او همسر خلیفه بود ولی از نظر محبت به اهل بیت به خانه *حضرت زهرا (س) رفت و آمد می کرد.و در جریان غسل خانم هم حاضر بود.
بعد ازمرگ خلیفه ، حضرت با اسما ازدواج کرد و حاصل آن پسری بنام یحیی بن علی است.
محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه اما در خانه امام بزرگ شده و فرمود او فرزند خوانده من، و کاملا به احوال او آگاهی دارم. و این چهار ویژگی را داشت* .
▪️ *و قد کنتُ حَثَثتُ الناسَ علیٰ لِحاقِه*
فهمیدم که عمرو عاص به مصر حمله دارد مردم را برانگیختم ، تشویق کردم به کمک محمد بروید
▪️ *و اَمَرتَهُم بغیاثِهِ قبلَ الوَقعَةِ ...سراً و جهراً*
مردم را امر کردم به داد محمد برسید قبل از اینکه واقعه ناگوار پیش آید.
در نهان و آشکار دعوت کردم بیاری او بشتابید.
▪️ *عَوداً و بدءاً*
از ابتدا جنگ نشده دعوت کردم .وقتی خبر حمله پیچید باز مردم را دعوت کردم از ابتدا تا آخر ولی نیامدند.
▪️ *فمنهمُ الاٰتیٖ کارِهاً*
سه گروه از مردم در مقابل من قرار داشتند.
گروه اول با نفرات کم امدند اما با اکراه ، گویا با زور و فشار آوردند.
▪️ *و منهمُ المُعتَلُ کاذِبا*
گروه دوم مردمی که به دروغ علت تراشی، و ادعای بیماری کردند.
▪️ *و منهمُ القاعِدُ خاذلا*
گروه سوم افرادی که بر جای خود نشسته و آمدن و یاری را انکار کردند.
▪️ *اَسئَلُ الله اَن یَجعلَ لی متهم فرجاً عاجلاً*
بعد ذکر ماجرا جملاتی به عبدالله بن عباس می گوید.
با تمام تضرع از خدا در خواست کردم،ا از دست این مردم، برای من یک راه گشایش قرار دهد. دگر تحمل این مردم ندارم.
▪️ *فوالله لولا طمَعی عندَ لقائی عدویٖ فی الشهادة*
بخدا قسم اگر این امید و طمع من نبود که در مقابل دشمن بایستم و در این راه بشهادت برسم
اگر آرزوی شهادت در مواجهه با دشمن را نداشتم.
▪️ *لَاَحبَبتُ اَن لا اَبقیٰ معَ یوماً واحداً*
بخدا قسم دوست نداشتم یک روز با این مردم باشم .
▪️ *ولا اَلتَقیٖ بهِم ابداً*
حاضر نبودم این مردم را دیدار کنم.
اگر هستم و مردم را ملاقات میکنم، فقط آن امید مبارزه و آرزوی شهادت است مرا به به زندگی در میان این مردم نگاه داشته، که این مردم خون به دل علی کنند.
اللهم نعوذ بک من شرور انفسنا