موضوع: جملاتی از حضرت در مدح یکی از یاران+آیا نهج البلاغه در مدح خلیفه دوم مطلبی دارد+نظر ابن ابی الحدید در مورد خطبه+مالک اشتر یار صدیق مولا+نظر شهید مطهری
▪ مرحبا به شهری که که یار و صحابی من در آن دیار رشد و پرورش یافت. < للهِ بِلادٌ فلانٕ > وسعت باد بر اهل این سرزمین که این یار من در میان آن شهر و اهل شهر رشد کرد.
▪ این صحابی من کسی ست که انحرافات جامعه را اصلاح کرد. توانست بیماری اجتماعی و اخلاقی را دور کند. < قَوَمَ الاَوَدَ و داوَی العَمَد>
▪ این یار من توانست سنت و روش پیامبر را زنده و اقامه کند. بعد ازاینکه از دنیا رفت . پشت او فتنه ها شروع شد و او نبودکه فتنه های دامنگیر را ببیند. <واَقامَ السنة و خَلَفَ الفتنه >
▪ او رفت در حالیکه پاکدامن بود < ذَهَبَ تَقیَ الثَوب و قلیلَ العَیب > با پاکدستی و عیوب قلیل کوچ کرد و رفت. ▪ مشمول خیر بود. این صحابی من خیر به او اصابت کرده و شرور از او دور شده بود. < اَصابَ خیرَها و سَبقَ شرَها > .
▪ طاعت و وظیفه ی الهی را ادا کرده بود. حق تقوا را بجا آورده بود.
▪ این یار ما کوچ کرد و رفت و مردمان بعد او بر سر دو راهیها قرار گرفتند. نه انسان گمراه توانست راه درست را تشخیص بدهد. ونه مهتدی راه حق. که هنوز برای او قرص و محکم نشده به یقین نرسیده بود. بر سر دو راهی ماندند.
بعد رفتن این یار فتنه هایی شروع شد که خوبان هم کمتر توانستند سر بلند بیرون بیایند.> ولا یَستَیقِنَ المهتدی >
اللهم اجعل الیقین فی قلبنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه خطبه ٢٢٨ :
از کتاب فیض الاسلام ٢١٧ :
موضوع : تمجید بعضی از یاران و صحابی
▪ مرحبا به شهری که که یار و صحابی من در آن دیار رشد و پرورش یافت.
< للهِ بِلادٌ فلانٕ >
وسعت باد بر اهل این سرزمین که این یار من در میان آن شهر و اهل شهر رشد کرد.
▪ این صحابی من کسی ست که انحرافات جامعه را اصلاح کرد.
توانست بیماری اجتماعی و اخلاقی را دور کند.
< قَوَمَ الاَوَدَ و داوَی العَمَد>
▪ این یار من توانست سنت و روش پیامبر را زنده و اقامه کند.
بعد ازاینکه از دنیا رفت . پشت او فتنه ها شروع شد و او نبودکه فتنه های دامنگیر را ببیند.
<واَقامَ السنة و خَلَفَ الفتنه >
▪ او رفت در حالیکه پاکدامن بود
< ذَهَبَ تَقیَ الثَوب و قلیلَ العَیب >
با پاکدستی و عیوب قلیل کوچ کرد و رفت.
▪ مشمول خیر بود. این صحابی من خیر به او اصابت کرده و شرور از او دور شده بود.
< اَصابَ خیرَها و سَبقَ شرَها > .
▪ طاعت و وظیفه ی الهی را ادا کرده بود.
حق تقوا را بجا آورده بود.
▪ این یار ما کوچ کرد و رفت و مردمان بعد او بر سر دو راهیها قرار گرفتند.
نه انسان گمراه توانست راه درست را تشخیص بدهد.
ونه مهتدی راه حق. که هنوز برای او قرص و محکم نشده به یقین نرسیده بود.
بر سر دو راهی ماندند.
بعد رفتن این یار فتنه هایی شروع شد که خوبان هم کمتر توانستند سر بلند بیرون بیایند.> ولا یَستَیقِنَ المهتدی >
اللهم اجعل الیقین فی قلبنا